سلطان سکه دستگیر می شود،نامش، چهره اش، دستیاران و برنامه هایش، اعترافات و اقداماتش و … همه و همه منتشر می شود. بعد از رسیدگی به پرونده اش حکم «اعدام» برای او اعلام و بعد اجرا شده و رسانه های مختلف این اعدام را به سرخط خود تبدیل می کنند. واکنش بخشی از جامعه (مخصوصا در فضای مجازی) به این قضایای کاملا شفاف چه بود؟ «با سکه هایش چه کردید؟ به همان حساب های نجومی رئیس قوه قضائیه ریخته شد؟» یا «این از خودشان بود، فقط سهمش را نداده بود….» حتی برخی اعدام را از اساس منکر بودند و می گفتند «اگر راست می گویید و اعدامش کردید چرا هیچ تصویری از او هنگام اعدام یا حتی از جنازه اش منتشر نشد؟»
شکل گیری و جهت دهی به افکار عمومی معادلات پیچیده ای دارد که گاه نه دو یا سه، بلکه صدها مجهولی می شود. گاه یک حرکت اشتباه یک میلیمتری می تواند افکار عمومی را کیلومتر ها جابه جا کند. یک کلمه ی نا به جا در توییت محسن رضائی می تواند آشوبی به پا کند که برای آرام کردنش باید «حاج قاسم سلیمانی» پا در میدان بگذارد. اما از این مقدمه که بگذریم، باید متوجه این نکته باشیم که یکی از مهمترین معادلاتی که امروزه افکار عمومی را هدایت می کند بی اعتمادی گسترده در جامعه است. بر اساس آمار های افکارسنجی های مختلف، میزان اعتماد عمومی مردم به نهادهای مختلف نظام در حال کاهش است. در چنین فضایی است که یک کانال تلگرام، یا یک خبر ماهواره ای می تواند در باره ی رویدادی که پیش چشم مردم ایران رخ داده شبهه افکنی کنند.
برخی برای برون رفت از این وضعیت و مبارزه با فساد، با آب و تاب فراوان از «شفافیت» به عنوان یک راه حل عمومی و کلان سخن به میان می آورند. برای نقد و بررسی جایگاه درست شفافیت باید به چند نکته توجه داشت:
۱- شفافیت بیشتر و افشای بیشتر اطلاعات و داده ها، وقتی می تواند باعث ایجاد و تقویت اعتماد عمومی شود که زمینه ی دریافت و فهم این داده ها در جامعه وجود داشته باشد. در جامعه ی بی اعتماد و بدبین امروز، انتشار داده های بیشتر، اعتماد را افزایش نمی دهد، چرا که هرچقدر که داده ها صادقانه منتشر شوند، اما باز هم جامعه با ذهنیت خود و روایتی که رسانه های معاند برای آن ها از این داده ها دارند برداشت خواهند کرد. «این ها را که می دانیم، آن پشت پرده ای ها و راز های مگو را بگو!»
۲- شفافیت بیشتر مساوی است با رسوایی های بیشتر. آیا به این مسئله فکر شده که انتشار بیشتر اطلاعات و داده ها، تازه مسئله ای به مسائل پیشین ما اضافه خواهد کرد که بسیاری از تخلفات و فسادها رو خواهد شد؟ و این رسوایی های پی در پی چه تاثیری می تواند بر ادراک عمومی از جمهوری اسلامی داشته باشد؟ آیا مهارت، زیرساخت و راهبرد رسانه ای لازم برای اینکه این رسوایی ها قاطعیت نظام برای مقابله با فساد تصویر شود طراحی شده است یا باز هم قرار است به رسانه های معاند خوراک داده شود که «ببینید جمهوری اسلامی غرق در فساد است!».
شاید گفته شود که شفافیت، به دنبال حل مسئله ی اعتماد عمومی نیست و تنها مسئله ی حل فساد را مد نظر دارد. در پاسخ باید دو نکته ی دیگر را گوشزد کرد:
۳- طبق گفته ی سیاست گذار عالی انقلاب اسلامی یعنی رهبر معظم انقلاب، نا امید ساختن و سلب اعتماد مردم از جمهوری اسلامی نقطه ی کانونی فعالیت های دشمنان است. پس مسئله ی اعتماد عمومی یکی از مسائل کلیدی و نه حاشیه ای امروز جمهوری اسلامی است و نمی توان بدون در نظر گرفتن عواقب سیاست های شفافیت در حوزه ی اعتماد عمومی به اقدام پرداخت.
۴- به فرض که مبارزه با فساد هدف اصلی باشد، باز هم باید این نکته را گوشزد کرد که شفافیت نمی تواند به کلی با فساد مبارزه کند چرا که اگر اینطور بود اختراع قفل نیز باید به پدیده ی دزدی پایان می داد! در حالی که تنها شیوه های آن را تغییر داد. شفافیت نیز نمی تواند به فساد خاتمه بخشد، تنها باعث سخت تر شدن فساد و هوشمند شدن مفسدان می شود. البته سخت تر شدن و محدود شدن فساد نیز می تواند موفقیتی بزرگ باشد اما نباید به هدف تبدیل شود.
جمع بندی و پیشنهاد:
۱- شفافیت جزئی از راه حل است و نه تمام آن. شرط لازم هست، اما شرط کافی نه.
۲- برای ایجاد زمینه ای که داده های «شفاف» توسط افکار عمومی درست و به نفع نظام برداشت شود، ابتدا باید روی سازه ی اعتماد اجتماعی کار کرد، چرا که شفافیت بدون اعتماد این سازه را ویران تر می کند.
۳- برای ساخت اعتماد باید مسئولین با مردم و مردم با مردم ابتدا با یکدیگر گفت و گو کنند و سپس حرف یک دیگر را گوش کنند. شفافیت, ارائه ی داده به مردم و ((حرف زدن)) برای آنها امروز راهی به جایی نمی برد, چرا که مردم امروز تشنه ((شنیده شدن)) و ((دیده شدن)) هستند!
۴- یکی از راه های شنیدن حرف دل مردم نیز توجه به افکار عمومی و داده های افکار سنجی های مختلف است و مسئولین باید گوش شنوای مردم را داشته باشند تا بتوان به آینده امیدوار بود.
#عباس_قائمی پژوهشگر حلقه افکار عمومی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام
مثال ابتدایی ذکر شده، نمونه درستی از شفافیت نیست. شفافیت صرف انتشار یکسری اطلاعات به هر شکلی و در هر مکانی نیست؛ بلکه انتشار اطلاعاتی که باید، در قالبی که باید، در مکانی که باید است. هرنوع انتشار اطلاعاتی شفافیت نام ندارد.
مساوی دانستن شفافیت با افشا و همچنین مساوی دانستن شفافیت بیشتر با انتشار یا افشای اطلاعات بیشتر، صحیح نیست. یکی از مواردی که در شفافیت به عنوان «غیر شفافیت» مورد بحث قرار میگیرد، انتشار اطلاعات بیشتر است.
از طرفی شفافیت به دلیل ذهنیت جامعه و روایت رسانههای معاند، عاملی برای افزایش اعتماد شناخته نشده است. اما متاسفانه به ریشههای شکلگیری این ذهنیت و روایت از رسانههای معاند اشاره نشده است. به نظر شما، اگر دادهها به موقع، به صورت دقیق، کامل، بدون ابهام و به صورت رسمی منتشر شوند، رسانههای معاند و ذهنیت مردم میتواند به سادگی نقطه ابهامی پیدا کرده و روی آن تأکید کند تا نتیجه آن تمایل به دانستن پشت پردهها باشد؟
باز مساوی دانستن شفافیت بیشتر با رسوایی بیشتر، صحیح نیست. به نظر میرسد منظور از شفافیت در این قسمت، انتشار اطلاعات پس از وقوع فساد است که البته این تعریف شفافیت، تقریبا نادرست است. از طرفی شفافیت عاملی برای ایجاد رسوایی پیرامون فسادها توسط رسانههای معاند معرفی شده است. به نظر میرسد که این نتیجه حاصل یکی از نگاههای زیر است:
الف) شفافیت یعنی انتشار اطلاعات مرتبط با فسادها، پس از وقوع آنها
ب) تمام حکومت غرق فساد است و بنابراین، شفافیت یعنی انتشار اطلاعات حکومت و این یعنی انتشار اطلاعات فساد
در اولین نگاه مشخص است که این دو مقدمه صحیح نیست. در بسیاری از موارد، از قضا شفافیت نشانگر کارآمدی هست نه فساد.
البته این نکته هم وجود دارد که اگر انتشار اطلاعات منجر به کشف فساد و مبارزه با آن شود، حتی اگر رسانههای معاند روی آن تأکید کنند، بسیار بهتر است از کشف نشدن فساد و عمیق شدن اثرات آن بر حکومت و کارآمدی و آینده آن. کشف شدن یک فساد و بعد برخورد با آن، بسیار برای مردم اعتمادآفرینتر است تا وضعیت فعلی که فساد هست، اما اطلاعاتی از آن نیست، و طبعا اطلاعاتی از برخورد با آن (در صورت کشف فساد و وجود برخورد با آن) هم وجود ندارد، و این یعنی شکلگیری و تعمیق بیاعتمادی مردم نسبت به حکومت. چرا که نتیجه آن، ناکارآمدی روزافزون حکومت و ملموس شدن آن برای مردم است.
بگذریم از یکی از مهمترین کارکردهای شفافیت که پیشگیری از فساد است و نه کشف آن …
این گزاره، گزارهای است که اگر از کانتکست جدا شود، کاملا درست است و در عمل هم لحاظ هم میشود، اما در این کانتکست نادرست است. چراکه از این گزاره برای نقد یک مفهوم کلی با در نظر گرفتن مثال ناقصی از آن استفاده شده است.
اینکه در سیاستهای شفافیت (مانند تمام موضوعات و حوزههای دیگر) به بسیاری از موارد دیگر نیز باید اندیشید، نکته کاملا درستی است، اما استفاده از این گزاره برای نقد شفافیتی که هنوز درست اجرا نشده، کاملا اشتباه است.
البته جاداشت که نگارنده برای اینکه نقدی منصفانه داشته باشند، بیانات رهبر انقلاب پیرامون شفافیت و لزوم آن را نیز در نقد خود ذکر میکردند و سپس نتیجهگیری …
نکاتی در مورد جمعبندی انجام شده توسط نگارنده تقدیم میشود:
الف) گزاره شماره 1 در جمعبندی، کاملا گزاره درستی است. شفافیت تمام راهحل نیست، بلکه بهترین، مهمترین و شاید تنها بستر به ثمر نشستن راهحلهاست.
ب) گزاره شماره 2، گزارهای است که دلیلی برای آن ذکر نشده است. البته در طول متن هم مقدمات آن مورد نقد قرار گرفت. هرچند این مقدمات، به دلیل عدم استناد به دادههای قابل اتکاء، از حیث علمی اعتباری ندارند. اما به طور کلی، باید دید دلیل اینکه کار کردن روی سازه اجتماعی مقدم بر شفافیت است چیست تا بتوان گفتگو در این مورد را ادامه داد.
ج) گزاره شماره 3 تقریبا گزارهای حسی و غیرمبتنی بر داده است که حتی با ابتدای متن نگارنده در تعارض است. در ابتدای متن، نگارنده تأکید میکند که سوالاتی برای مردم در اثر شفافیت پیش میآید و نمونهای از سوالات را بیان میکند. نتیجه این گزاره این است که شفافیت باید کامل اجرا شود نه ناقص. اما در انتها بیان میشود که شفافیت خوب نیست چون مردم دنبال اطلاعات نیستند، دنبال شنیده شدن و دیده شدن هستند. نتیجه این گزاره، رد کردن کلی شفافیت است. این تعارضی است که نگارنده ضمن اقامه دلیل برای گزاره شماره 3 جمعبندی، باید آن را مرتفع کند.
د) گزاره شماره 4 باز گزاره درستی است با رعایت مسئله کانتکست. اگر این گزاره خارج از کانتکست باشد، گزاره درستی است.
به طور خلاصه، مواردی که در این نقد مشهود است، عبارت است از:
به نظر میرسد که شفافیت مورد نقد قرار گرفته، ناقص، مبهم و بعضا متناقض با شفافیتی است که از آن بحث میشود. به عبارتی شفافیت به معنای درست، در این متن مورد نقد قرار نگرفته است. در منطق، این موارد به «مغالطه پهلوانپنبه» شهرت دارد. البته از مقدمات نقد، شناخت دقیق و کامل موضوع مورد نقد است که متاسفانه این مقدمه به صورت واضحی در این نقد وجود ندارد.
استدلالهایی که برای رد کردن شفافیت از دیدگاه جامعهشناختی اقامه شده است، استدلالهای حسی یا استدلالهای مبتنی بر استقراء ناقصی است که هیچکدام در علم منطق پذیرفته شده نیست. در مباحث جامعهشناختی نباید حس درونی منتقد به جامعه تسری داده شود، بلکه باید مبتنی بر آمار و دادههای دقیق استدلال صورت پذیرد. مباحث جامعهشناختی، مانند مباحث اندیشهای نیستند که بتوان برخی گزارهها را با استدلالهای فلسفی و منطقی تسری داد، بلکه در مباحث جامعهشناختی، آمار و ارقام مستند است که میتواند وضعیت جامعه نسبت به یک موضوع را (آن هم نه به صورت کامل) نمایش دهد.
نقد شفافیت از منظر جامعهشناختی بدون شناخت دقیق شفافیت و اثرات آن بر جامعه و مردم از دیگر نقاط ضعف جدی این نقد است. این نقد مبتنی بر یک مثال بسیار ناقص و با بررسی آثار حاصل از یک مثال ناقص شکل گرفته است که کاملا نقد را زیر سوال میبرد.
در این نقد از یکی از بیانات مقام معظم رهبری برای اثبات موضوعی غیر از موضوع مورد نقد استفاده شده و سپس موضوع مورد نقد، یکی از مصادیق متعارض با موضوع اثبات شده در نظر گرفته شده است. در اینجا دو مسئله وجود دارد:
الف) این رویکرد در نقد، نوعی مغالطه محسوب میشود. چرا که از اعتبار یک فرد با استفاده گزینشی از نظرات ایشان برای اثبات نظر منتقد استفاده شده است.
ب) بهتر بود نگارنده برای اینکه نقدی منصفانه داشته باشد، بیانات مقام معظم رهبری پیرامون اهمیت و گستره شفافیت را هم ذکر کرده و سپس آن را جمعبندی میکرد.
این نقد در دو سطح نظری و عملی شکل گرفته است. در سطح عملی، این نقد بر اساس یکسری گزارههای غیر مستند که حاصل اجرایی شدن مواردی غیر از شفافیت هستند، شکل گرفته است. منتقد به جای اینکه ابتدائا بررسی کند که آیا مصادیق مورد نظر، شفافیت هست یا نه، شروع به نقد آنها به عنوان شفافیت کرده است (مغالطه پهلوانپنبه). مسئله دیگری که در سطح عملی وجود دارد این است که با یکسری گزارههای کلی، شفافیت مورد نقد قرار گرفته است، بدون اینکه بررسی شود آیا گزارههای کلی در شفافیت لحاظ میشود یا خیر.
منتقد، در آخرین گزاره جمعبندی، مفهومی را با استفاده از نقد شفافیت اثبات کرده است. به عبارتی این شائبه پیش میآید که هدف نگارنده از نقد، نقد نبوده بلکه اثبات مفهوم مورد نظر وی بوده است. متاسفانه زمانی که هدف از نقد، نقد نباشد، طبیعتا مقدمات اساسی نقد نادیده گرفته شده و صرفا از نقد، به عنوان یک ابزار استفاده میشود. البته نمیدانیم که آیا قصد نگارنده از نقد، نقد بوده و سهوا به این خطا دچار شده است یا قصد وی چیزی غیر از نقد بوده است.
برای آشنایی، به نظر میرسد که نکات زیر خالی از لطف نباشد:
هرنوع ارائه اطلاعاتی شفافیت نیست. بسیارند مواردی که اطلاعاتی ارائه میشوند اما شفافیت نیستند.
شفافیت ارائه اطلاعاتی که باید، در زمانی که باید، در قالبی که باید و در مکانی که باید است. هریک از این چهار شرط زیر سوال برود، عملا شفافیت وجود نخواهد داشت.
در شفافیت بیشتر یا کمتر ارائه کردن اطلاعات ملاک نیست، بلکه درست و به موقع ارائه کردن اطلاعات کافی ملاک است.
کارکرد شفافیت، کشف فساد نیست، پیشگیری از فساد است. به کار بردن مثالهایی از فسادها و اینکه این فسادها با تحقق شفافیت باعث بی اعتمادی میشود، عملا صحیح نیست. برای بیان صحیح شفافیت باید مثالهایی مطرح شود که به سبب ارائه اطلاعات از وقوع فسادی پیشگیری شده است.
شفافیت کار رسانهها نیست، بلکه انتشار رسمی و صحیح و به موقع دادهها توسط حکومت است.
رسانهها یکی از بازیگران در پازل شفافیت هستند. شفافیت قطعههای مهم دیگری همچون گزارشگران تخلف، درستیسنجی و … در پازل خود دارد که تا این پازلها اجرایی نشوند، نمیتوان ادعا کرد شفافیت به صورت کامل محقق شده است.
پیام برادر گرامی جناب آقای قائمی، نویسنده این مطلب، در گروه بله مجمع شفافیت:
فقط اگر اشکال نداره چند تا توضیح در مورد نکاتی که دوستان چه در گروه و چه در مطلب تالار گفت و گو بیان کردن عرض کنم. چون احساس می کنم شاید به خاطر اقتضای یادداشت ژورنال یک سری نکات را نمی شد خیلی تفصیل داد.
قصد بنده نقد «شفافیت» نبود. بلکه «پرسیدن چند سوال» در نسبت با یک مسئله ی دیگر غیر از مبارزه با فساد یعنی مسئله ی مهم اعتماد عمومی بود. احساس کردم برداشت عمومی نقد به معنای حمله به شفافیت برداشت شده.
یه نکته ی دیگه هم عرض کنم اون هم اینکه این یادداشت نظر شخصی بنده و مستخرج از یک مباحثه ی علمی با تعداد محدودی از اساتید و دانشجویان هست و درج اون با عنوان «نقد مرکز رشد» دقیق نیست. کاش می شد اصلاح بشه تا سوء برداشت نشه.
یه سری نقد ها هم آقای زارع لطف کردند و تلقی بنده از شفافیت رو نقد کردن. یک بخشش بر می گرده به اقتضائات یادداشت، بخش دیگه هم واقعا استفاده کردم و نگاهم اصلاح شد، اما به نظرم تفاوتی در نتیجه گیری ایجاد نمی کرد.
من بر اساس یک پیش فرض این یادداشت را نوشتم و امیدوارم این پیشفرضم اگر اشتباه هست اصلاح بشه. اون هم اینه که بنده تلقی ام از شفافیت چیزی جدای از کار رسانه ای بوده. بنده در این یادداشت این سوال رو بیان کردم که آیا سازه ی رسانه های ما قوت و مهارت استفاده کردن از ظرفیت شفافیت رو دارند؟ به نظر من هنوز نه. لذا انتشار داده ها می تواند قبل از اینکه رسانه های خودی توانایی اش رو داشته باشن، رسانه های معاند با تحلیل و بررسی داده ها به کشف فسادها دست بزنن و بازی رسانه ای که قرار بود به نفع جمهوری اسلامی تموم بشه به ضررش تموم بکنن.
در مورد مثال سلطان سکه هم این استفاده شده بود که اگر داده ها شفاف و با توضیح بیشتر داده می شد جلوی این برداشت های غلط گرفته می شد. در حالی که به نظرم با همین حد از انتشار اطلاعات توسط صدا و سیما حد اقل نباید اصل مسئله زیر سوال می رفت. این نشون دهنده ی اینه که ما اطلاعات «کم» منتقل نکردیم، بلکه به خاطر بی اعتمادی مردم به رسانه، کم یا زیاد اطلاعات و داده رسانه ای بشه برای مردم فرقی نخواهد کرد چون اساسا به رسانه ی شما اعتماد نداره تا حرف را قبول کنه.
در پاسخ به این سوال، بهتر است به تجاربی که از برخی از مصادیق ایجاد شده شفافیت در پی داشتهاند، اشاره کنیم:
در مسئله شفافیت قراردادهای شهرداری تهران، تقریبا تمام رسانههای داخلی منجمله فارس و … دادهها را مرور کرده و مواردی که شاید اشکالی در آن وجود داشت را رسانهای کردند.
در ماجرای شفافیت اسامی خبرنگاران دریافتکننده طرح ترافیک، رسانههای داخلی موارد تخلف را کشف کردند. این موارد توسط مسئولان مربوطه بررسی و موارد اشتباه از لیست حذف شد.
در ماجرای شفافیت قراردادها، رسانههای داخلی برخی قراردادها را بررسی کردند و اشکالاتی گرفتند.
به نظر میرسد در این زمینه، بیشتر رسانههای داخلی تأثیرگذار بودهاند تا خارجیها و به اصطلاح معاندها.
در این رابطه، این مثال اصلا شفافیت نیست. بلکه انتشار یکسری اطلاعات است. زیرا:
کارکرد شفافیت پیشگیری از فساد است، نه کشف آن. هرچند در مواردی فساد هم کشف میشود.
شفافیت صرفا انتشار یکسری داده در تلویزیون نیست.
شفافیت به معنای انتشار زیاد اطلاعات نیست. به معنای انتشار درست و به موقع اطلاعات کافی در محل مناسب است.
شفافیت به دنبال آشکارسازی دادههای فساد بعد از وقوع فساد نیست، بلکه به دنبال روشن کردن فرایندهای موجود است تا از وقوع فساد جلوگیری کند.
همه کارکردهای اصلی شفافیت در فساد خلاصه نمیشود، بلکه یکی از مهمترین کارکردهای شفافیت، کارآمدسازی است. درست است که پیشگیری از فساد هم کارآمدی به دنبال دارد، اما کارآمدی مدنظر در این بند، به معنای پیشگیری از فساد نیست، بلکه بهینهکردن بسیاری از فرایندهاست.
بنابراین نقد مثال سلطان سکه، نقد شفافیت نیست، نقد مصداقی از عملکرد قوه قضائیه در انتشار یکسری داده است.
«لذا انتشار داده ها می تواند قبل از اینکه رسانه های خودی توانایی اش رو داشته باشن، رسانه های معاند با تحلیل و بررسی داده ها به کشف فسادها دست بزنن و بازی رسانه ای که قرار بود به نفع جمهوری اسلامی تموم بشه به ضررش تموم بکنن»
سؤالم اینه این رسانههای خودی که میفرمایید کی میتوانند به درجه مطلوب مدنظر شما دست یابند؟ اساساً آیا پیشفرضهای مد نظر شما هیچوقت محقق خواهد شد؟ یا در اصل این پیشنیازهایی که میفرمایید محقق شدنی هستند؟ یا به عبارت صحیحتر آیا ما هیچوقت خواهیم توانست از «موقعیت حساس کنونی» خارج شویم؟
یک مثال از رسانههای معاند: در جریان رسوایی سرقت علمی روحانی، تیم بررسی کننده با دانشگاه انگلیسی وارد مکاتبه شد. آنها به وضوح میدانستند چه اتفاقی افتاده است، حتی زودتر از ما و بیشتر از ما! امّا چه اتفاقی افتاد؟ آیا شما فکر میکنید رسانهها بیگانه چیزی کمتر از مردم ایران درباره فسادها میدانند؟ آیا فکر میکنید حتی برابر با ما میدانند؟ آیا فکر نمیکنید معاندین بسیار بیشتر از من و شما میدانند؟ پس چرا رسانههای آنها کاری نمیکنند؟ آیا فکر میکنید آنها از شفافیت سود میبرند؟! یا از عدم شفافیت؟!
1- همه و همه ای از سلطان سکه منتشر نشد. خیلی از کارهاش ناگفته باقی موند. اینکه چگونه عمل میکردند نامشخصه هنوز. فقط یک سری کلیات واسامی بیرون اومد و تصاویر مبهم از شبکه.
2- شفافیت بیشتر اگر همراه با صداقت باشد موجب افزایش اعتماد است والا اگر یک قسمت شفافیت رخ بده اما مسئول قصد لاپوشانی داشته باشه قطعا بی اعتمادی رو افزایش میده. هم ایجاد فرهنگ استفاده از داده که نوشتید مهمه هم فرهنگ نشرداده در بین مسئولین. مدیران باید عواقب شفافیت رو بپذیرند.
3- عجیبه که میگید چون اعتماد عمومی به خاطر شفافیت خدشه دار میشه و مردم فرهنگش رو ندارن پس بیاییم اول آموزش بدیم بعد شفاف بشیم. این حرف رو بارها و بارها برای سوادرسانه ای هم زدن. ولی مگه میشه با یک سری فرایند مقابله کرد؟ فناوری مسیر خودش رو میره و ما رو هم باخودش میکشونه. فناوری نرمی مثل شفافیت هم همینطوریه. دیر بجنبیم ضدانقلاب با ابزار شفافیت همین اعتماد فعلی رو از مامیگیره. مگه کارهای گروه اصل 19 غیر از اینه؟ چندین سایت راه انداختن که باید ما خودمون در داخل ایجاد میکردیم اما چون الان اونها ایجاد کردن دیگه کسی در داخل جرات نمیکنه سمتشون بره تا یک وقت متهم به حمایت از ضدانقلاب و حرکت در راستای اونها نشه. جلوی فناوری (شفافیت به مثابه فناوری نرم) رو نمیشه گرفت باید سریع جذبش کرد و سوارش شد. هرکی زودتر سوار بشه اون مسلط میشه روی افکار عمومی.
ضمن اینکه این بحث فرهنگ سازی هنوزهم که هنوزه در غرب جای کار داره. دقت کرده باشید بحث فیک نیوز ها الان تو بورس ه و دارن روی اون کار میکنن.
سلام خدمت بزرگواران
علی رغم اینکه پاسخ دوستان به نقد مطرح شده قابل استفاده بود ولی در برابر چنین نقدهایی چندان موثر نیست. چرا موثر نیست؟ چون چنین نقدهایی ریشه در نوع خاصی از نگاه سیاسی-اجتماعی دارند و هر چقدر هم که عزیزان توضیح دهند که شفافیت چنین است و چنان است، نقاد قانع نخواهد شد.
واقعیت این است که شفافیت یک درد اولیه دارد، دردی که برای درمان لازم است و در نگاه دوستان مرکز رشد یا دیگر همفکرانشان نباید این درد را ایجاد کرد. این دوستان معتقد هستند که برای اصلاح جامعه باید از روش هایی استفاده کرد که ذره ای آب از آب تکان نخورد، هیچ فسادی برملا نشود، هیچ بهانه ای به دست هیچ کس داده نشود و صدها شرط دیگر. به عبارتی باید آبروی جمهوری اسلامی و آرامش جامعه و چارچوب های سنتی نظام حفظ شود حتی به قیمت برخورد نکردن با فساد، چرا که هزینه بر هم زدن آرامش جامعه و بهانه دادن به دست دشمنان از هزینه خود فساد بیشتر است.
واضح است که پاسخ به چنین نقدهایی با توضیح جوانب و جزئیات اجرایی شفافیت ممکن نیست و در لایه های دیگری باید گفتگو شود.
مطلب زیر بخشی از یک پیام تلگرامی یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق ع درباره آقای زائری است. به این نکته ای که عرض کردم و ریشه بسیاری از انتقادهایی که به شفافیت می شود مرتبط است:
«به نظرم در مواجهه با مسائل انقلاب دو رویکرد پیشرو داریم؛ رویکرد کلامی و رویکرد فلسفی.
رویکرد کلامیون آن است که ابتدا چیزی را بدیهی و مسلم میانگارند و سپس تمام تلاش خود را برای توجیه آن اصل به کار میگیرند. مثلاً با فرض قاعده لطف در پی اثبات امامت و غیره بر میآیند. کلامیون همیشه با تغییر و بهتر شدن وضع موجود مخالف اند و تمام تلاش خود را برای اثبات وضعیت کنونی با الهام از فرضیات مفروض گرفته شده به کار میگیرند. اگر در وضعیت حاضر نارسایی وجود داشته اند از آنجایی که اصول انقلاب را پذیرفته اند دائماً در پی توجیه وضعیت حاضر هستند.
بر عکس کلامیون، فلاسفه به دنبال حقیقتجویی هستند. آنها به واقعیت پیرامونی خود نگاه میکنند و سپس با کشف و توضیح مسیر حاضر راه دستیابی به هدف را خاطر نشان میکنند. فلاسفه افراد نواندیشی هستند که دائم به دنبال بهبود و بهتر شدن هستند.
به نظر من آقای زائری انسانی نواندیش و نونگر هستند. افرادی مثل جناب مهدیان افرادی کلامی هستند که گمان میکنند اگر ما در انقلاب اسلامی اراده اسلامی بودن کردهایم پس این اسلامیت محقق شده است و هر کسی حرفی خلاف آن بزند مرتد است. اینها با تغییر مخالف اند و بهتر بگویم برای اثبات کارآمدی خودشان به دنبال توجیه وضعیت موجود هستند. اینها هیچ گاه نخواهند توانست در راستای مردمی شدن این نظام قدم بردارند. اینها بدنبال درست مثل کلامی ها بدنبال توجیه وقایعی هستند که آن را مشاهده میکنند.
آقای زائری انسانیست در راستای دستیابی به آرمانهای انقلاب دائماً وضع موجود را برانداز میکند، فاصله آن را با آرمانها معهود میسنجد و برای رسیدن به آن راهکار میدهد. بیناست. به دنبال توجیه ناکارآمدیها نیست. طبیعتاً چنین شخصی محبوب نظامی که تنها یک طرز تفکر را در تمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ترویج میکند نیست. سانسور میشود. فحش میخورد. در مقابلش بیاحترامی میشود و هزاران هزار ناسزای دیگر.»