سوال اساسی این است:
حکومت از نوع اسلامی یا هر نوع دیگر در مواجه با خواست جمعی می بایست چگونه رفتار کند؟
خواست مردم تا کجا برای حکومت اسلامی قابل توجه است؟
این دوتا جمله در متن بالاست. یکی در عبارت شماره1 و دیگری در عبارت شماره6.
ظاهرا با هم تعارض دارند.
آیا با هم قابل جمع است؟ اگر بله چگونه؟
«ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم، و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هرطور رأی داد، ما هم از آن ها تبعیت می کنیم. ما حق نداریم؛ خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است؛ پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم، بله ممکن است گاهی وقت ها ما یک تقاضایی از آن ها بکنیم؛ تقاضای متواضعانه؛ تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می کند.»(صحیفه امام،ج11، ص34)
«پشتوانه یک حکومتی ملت است. اگر یک ملتی پشتوانه حکومت نباشد، این حکومت نمی تواند درست بشود؛ این نمی تواند برقرار باشد.» (صحیفه امام،ج11، ص459)
«باید اختیار دست مردم باشد. این یک مسئله عقلی [است]، هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کسی باید دست خودش باشد.» (صحیفه امام،ج4،ص494)
«حفظ اسلام یک تکلیف شرعی است برای همه ما. حفظ مملکت توحیدی، یک تکلیفی است برای همه قشرهای ملت.» (صحیفه امام،ج17،ص102)
«همه و همه ملت موظف اند که نظارت کنند بر این امور … . اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی؛ خودت را حفظ کن. مسئله، مسئله مهم است. همه ملت موظف اند به این که نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الآن مربوط به اسلام است.» (صحیفه امام،ج8،ص5)
«مردم که همه غیرصالح نیستند. مردم اکثرشان صالح اند؛ مردم خوبی اند؛ دلشان می خواهد مملکتشان صحیح باشد؛ سالم باشد؛ اقتصادشان صحیح باشد؛ همه چیز را دلشان می خواهد. از خدا می خواهند که صلحایی بالای سرشان باشد. قهراً وقتی که انتخابات آزاد شد و این اشخاص غیرصالح دخالت در آن نکردند، در مجلس اشخاص صالح می روند. وقتی اشخاص صالح در یک مجلسی رفتند؛ دولت صالح به پا شد؛ رئیس جمهور صالح شد، این مخالف مصلحت مملکت عمل نخواهند کرد … برنامه ما این است که رجوع کنیم به آرای عمومی، به آرای مردم.» (صحیفه امام،ج5،ص321و322)
«آرای عمومی نمی شود خطا بکند. یک وقت یکی می خواهد یک کاری بکند، اشتباه می کند، یکوقت یک مملکت سی میلیونی نمی شود اشتباه بکند. کسی بگوید خوب لَعلّ یک آدم غلطی را گذاشتند … قدم اول را که برداشت، همین ملت عزلش می کنند …»(صحیفه امام، ج5،ص323)
«ما می گوییم که باید رئیس یک مملکتی را خود ما، خود جمعیت، خود ملت تعیین کند. قهراً وقتی که یک ملتی می خواهد یک کسی را برای سرنوشت مملکت خودش تعیین کند، این یک آدم صحیح را تعیین می کند، نه یک آدم فاسدی را، و قهراً اشتباه در سی میلیون جمعیت نخواهد شد.» (صحیفه امام،ج5،ص322-323)
«اکثریت هرچه گفتند، آرای ایشان معتبر است، ولو … به ضرر خودشان باشد. شما ولی آن ها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست. ما نمی خواهیم [اجبار] بکنیم … آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته، خلاف صلاحش است؛ خوب، باشد. ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متبع است.» (صحیفه امام،ج9،ص304)
«من یک وقت گفتم اگر ملت خواست بگوید که نه، ما دیکتاتور می خواهیم؛ همه ملت گفتند ما دیکتاتور می خواهیم، شما چه حقی دارید بگویید نه.» (صحیفه امام،ج9،ص529)
طبق ادامه جملات وقتی در طول هم باشند تناقضی ندارند. در گزاره اول منشا مشروعیت را از الله میداند و در گزاره دوم جاری شدن آن را وابسته به مردم میداند.
1- رد کلمه "دموکراتیک"
ما دموکراتیک سرمان نمی شود، برای این که دموکراتیک در عالم، معانی مختلفی دارد. در آمریکا یک مفهوم دارد و در شوروی مفهومی دیگر؛ افلاطون یک چیز می گفت و ارسطو چیز دیگر. (ر.ک: صحیفه امام،ج11،ص458)
2- پذیرش کلمه "جمهوری"
جمهوری هم معنایش را می فهمیم که باید ملت رأی بدهند؛ این را قبول داریم. اما آن دموکراتیکش را حتی پهلوی اسلامش بگذارید ما قبول نداریم. این که ما قبول نداریم، برای این که اهانت به اسلام است. شما این را پهلویش می گذارید، یعنی اسلام دموکراتیک نیست و حال آن که از همه دموکراسی ها بالاتر است. ما از این جهت این را قبول نمی کنیم. مثل این است که بگویید که جمهوری اسلامی عدالتی. این توهین به اسلام است؛ برای این که عدالت متن اسلام است. از این جهت، این را هم ملت ما قبول نکردند.(صحیفه امام،ج11،ص9)
«ما می خواهیم اسلام را – لااقل حکومتش را – به یک نحوی که شباهت داشته باشد به اسلام، اجرا بکنیم تا شما معنی دموکراسی را به آن طوری که هست، بفهمید و بشر بداند که دموکراسی که در اسلام هست، با این دموکراسی معروف اصطلاحی که دولت ها و رؤسای جمهوری و سلاطین ادعا می کنند، بسیار فرق دارد.» (سخنرانی در فرانسه (18 / 8 / 57) - صحیفه امام،ج4،ص418)
**3- هدف جمهوری اسلامی **
«اسلام مثل حکومت های دیگر نیست. این طور نیست که اسلام فرقش با حکومت های دیگر این است که این عادل است و آن ها غیرعادل … یکی اش همین است …، [اما این] فرق نازلی است و بالاتر از این، آن چیزهایی است که انسان را رو به معنویات می برد. اسلام آمده است که این طبیعت را بکشد طرف روحانیت [او] مهار کند طبیعت را به همان معنایی که همه می گویند.» (صحیفه امام،ج8،ص415)
4- جمهوری اسلامی در طول اسلام است
«اگر جمهوری، جمهوری دمکراتیک بود، آن آزادی ها به حسب قاعده اش هست. هرکس دلش می خواهد دکان شراب فروشی باز کند مراکز فحشا هیچ مانعی با جمهوری دموکراتیک ندارد. این ها که جمهوری دموکراتیک می خواهند، این را می خواهند و ما که عرض می کنیم جمهوری اسلامی، این است که روی قواعد اسلام باید باشد.»(صحیفه امام،ج8،ص121)
«اینکه ما جمهوری اسلامی می گوییم، این است که هم شرایط منتخـب و هم احکامـی که در ایران جاری شده، این ها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است. طرز جمهوری هم، همان جمهوری است که در همه جا هست.»(صحیفه امام،ج4،ص479)
[center]باسمه تعالی[/center]
[center]شرعیت یا مشروعیت؛ مسأله این است![/center]
[justify]مشروعیت در جمله اول به معنای شرعیت آمده است اما در جمله دوم به معنای سیاسی، یعنی حق حکومت کردن، استفاده شده است.[/justify]
[justify]خلط میان معنای شرعیت و مشروعیت مسبوق به سابقه طولانی است و گزاف نیست اگر بگویم اغلب نویسندگان و گویندگان در این حوزه، این دو را اشتباهی به جای یکدیگر به کار میبرند.[/justify]
[justify]شرعیت حکومت به بعد ولایی آن بر میگردد که هیچ ارتباطی به تایید و بیعت مردم ندارد و تنها به واسطه نصب خاص(مثل ائمه اطهار) یا نصب عام(بیان معیار در دوره غیبت) و توسط ذات اقدس اله، به فرد اعطا شده است.[/justify]
[justify]اما مشروعیت حکومت در معنای مصطلح آن، به معنای حق حکومت کردن است و فردی این حق را دارد که علاوه بر شرعیت (یعنی داشتن ولایت به نصب خاص یا عام)، همراهی و یاری و بیعت مردم را نیز با خود داشته باشد.[/justify]
[justify]بنابراین از دیدگاه اسلامی؛ مشروعیت حکومت چه برای معصوم و چه غیر ایشان، زمانی ایجاد میشود که آن فرد هم دارای شرعیت و ولایت اعطاشده از سوی خداوند متعال باشد و هم نصرت و همراهی مردم، شامل حال وی شود. در نتیجه شرعیت تنها یک مسیر دارد که آن نصب الهی است (چه خاص و چه عام) ولی مشروعیت دو بال دارد؛ انتصاب الهی یا همان شرعیت و دیگری نصرت مردمی یا به تعبیر غیردقیق امروزی آن، مقبولیت مردمی.[/justify]
[justify]نمونههای تاریخی فراوانی وجود دارد که درستی این نظریه را نشان میدهد و شاید مهمترین آنها، ماجرای به خلافت رسیدن امیرمؤمنان علی علیه السلام است. ایشان به واسطه نصب خاص الهی، همواره ولایت داشت و به تعبیری شرعیت تشکیل حکومت را دارا بود و این موضوع هیچ ربطی به قبول یا رد مردم نداشت اما تنها زمانی راضی به تشکیل حکومت شد که به تعبیر خود ایشان در خطبه سوم نهج البلاغه «حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر» محقق شد؛ یعنی در کنار آن شرعیت، بال دیگر مشروعیت که همان یاری و همراهی و بیعت مردم باشد، محقق شد. [/justify]
[justify]دو مقاله زیر، درصدد بیان ظرائف و استدلالهای همین نظریه است.[/justify]
مقاله نظریه مشروعیت امام خمینی.pdf (654.1 کیلوبایت)
مقاله نقش مردم در مشروعیت حکومت اسلامی.pdf (376.8 کیلوبایت)
[left]در پایان ممنونم از آقای ابن الدین بابت طرح این موضوع خوب در انجمن[/left]
[left]والله ولیّ التوفیق[/left]