سؤالات ناظر به مبانی کلی
2. جایگاه ساختار و کنترل بیرونی در اسلام
شرح سؤال
با توجه به ساختاری بودن مباحث مرتبط با شفافیت، جایگاه اثرگذاری ساختار نسبت به کارگزار در دین اسلام، چگونه است؟ اساسا کنترل ساختاری و بیرونی در نسبت با کنترل درونی، چه جایگاهی در حکمرانی از منظر اسلام دارد؟
این سؤال به شکل زیر نیز صورت بندی شده است:
- مقدمه اول: اسلام آمده افراد را به گونهای تربیت کند که بر اساس علم و اندیشه، عقل و اختیار، مسیر صواب و صلاح را انتخاب کنند، نه اینکه مجبور به انجام کاری شوند. از سوی دیگر عمل بدون نیت (که علم درون آن است) فاقد ارزش (یا کم ارزش) است.
- مقدمه دوم: از جهت دیگر سازوکار شفافیت به دنبال مجبور کردن و کنترل افراد از بیرون است. چرا که آنها را در معرض دید مردم قرار میدهد و به نوعی آنها را از دیده شدن میترساند. برای نمونه در سازوکار شفافیت قراردادها، میخواهیم افراد نتوانند از طریق رانت و لابی قرارداد ببندند، چرا که احتمال دیده شدن و کشف تخلف آنها را افزایش میدهیم.
- نتیجه گیری: به همین دلیل رویکرد شفافیت، رویکردی غیراسلامی (اگر نگوییم ضداسلامی) و بر خلاف سیره تربیتی اسلام است. مبتنی بر سازوکار شفافیت، تا زمانی که ساختارها بر افراد حاکم باشند، افراد رفتار صحیح خواهند داشت و وقتی آن ساختارها به هر دلیلی کنار رود، رفتار ناشایست قبلی افراد باز میگردد.
پاسخ
اول.
وقتی در روایات مرتبط با دوره حکومت نبوی یا علوی و در بیانات و مکاتبات ایشان با مسئولین حکومتی دقیق میشویم، ملاحظه میکنیم که عمده خطاب ها به واسطه جایگاه حقوقی و ساختاری فرد است نه شخص وی. برای مثال حضرت امیر علیه السلام به شریح که قاضی القضات و به تعبیر امروزی، رئیس قوه قضائیه است، می فرماید: «ای شریح! در جایی نشسته ای (جایگاه قضاوت) که جز نبی یا جانشین نبی یا انسانی شقی نمی نشیند!» {5} یعنی تو در جایگاهی قرار گرفتی که این جایگاه یک سری اقتضائات دارد. یا حضرت در نامه ای به مالک اشتر و در ارتباط با قضات می فرماید: «در بذل حقوق به او سفرهی سخاوتت را بگستران آنچنانکه نیازش را از بین ببرد و حاجتی به مردم پیدا نکند و از نظر منزلت آنقدر مقامش را نزد خود بالا ببر که احدی از یاران نزدیک تو نسبت به نفوذ در او طمع نکند و به این طریق از توطئه و زیان رساندن اینگونه افراد در نزد تو در امان باشد.»{6}
چنانکه مشاهده می کنید، حضرت توجه جناب مالک را به خاصیت جایگاه ها و ساختارها جلب میکند. البته مفروض است که برای مناصب مختلف حکومت اسلامی باید از افراد متعهد و متخصص استفاده کرد. نکته قابل توجه آن است که حضرت امیر، برای آن جایگاه بما هو یک جایگاه حقوقی، نکاتی را بیان می فرماید. مثلا اگر حضرت به مالک می فرمودند که مراقب باش قاضی باتقوایی انتخاب کنی، یک رویکرد تربیت فردی و کنترل درونی، مدنظر حضرت بود ولی اینکه دست میگذارد روی این نکته که جایگاه قضاوت یک جایگاه خاصی است که اقتضائات خاص خود را دارد و برای مثال باید حقوق و مزایای قاضی و شأن اجتماعی او، از حیث ساختاری به گونه ای تعبیه شود که اگر قاضی بی تقوایی هم بود، کمتر احتمال خطا کردن پیش بیاید، توجه حضرت را به رویکرد ساختاری و کنترل بیرونی نشان میدهد.
دوم.
اساسا اگر تقوای درونی برای مسئولین کفایت میکرد، چه لزومی داشت امیرالمومنین علیه السلام، عیونی را برای نظارت بیرونی بر فرمانداران خود در اقصی نقاط جامعه اسلامی بگمارد؟ در این شکی نیست که حضرت لایق ترین افراد را در مجموع برای نصب در مسئولیت های مختلف حکومت اسلامی انتخاب میکرد، اما هم بر اساس عقل و هم سیره ائمه اطهار علیهم السلام این منافی اعمال نظارت های بیرونی و جایگزین آن نیست.
سوم.
لابد ضرب المثل «در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته است!؟» را شنیده اید. سؤال آن است که آیا حکومت اسلامی برای امتحان تقوای افراد یا مثلا ایجاد زمینه رشد و تربیت، موظف است، در دیزی ها را باز بگذارد!؟ بدین معنا که کنترل های ساختاری را تعطیل کرده و همه نظارت ها را به تقوای شخصی فرد مسئول واگذار کند؟ البته خداوند متعال در جایگاهی قرار دارد که ممکن است برای تربیت بندگانش، آن ها را در معرض آزمایش قرار داده و به تعبیر دیگر، در دیزی را باز بگذارد اما آیا مگر حکومت در جایگاه خدایی قرار دارد که این کارکرد را داشته باشد؟ بدیهی است که سخن ما نفی اهمیت کنترل درونی بر اساس تقوای شخصی نیست اما اسلام از سوی دیگر قرار گرفتن انسانها در معرض تهمت را نهی کرده است{7}.
چهارم.
مرحوم امام خمینی در تعریف سیاست می فرمایند: «سیاست به معنای اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است»{8}. از این سخن می توان اینگونه برداشت کرد که حکومت در مسیر تسهیل بهشتی شدن انسان ها، باید هموارترین مسیرها را برنامه ریزی کند که این به معنای اصلاح فرآیندها و ساختارها در جهت کم کردن احتمال وقوع فساد و خطاست. بنابراین حکومت اسلامی وظیفه دارد، ساختارها و قوانین را به گونه ای طراحی کند که کمترین احتمال وقوع فساد و خطا در میان باشد.
پنجم.
در حسن ختام این بخش، جملاتی از اندیشمند شهید استاد مطهری در کتاب ده گفتار و در تبیین نسبت کارگزار و ساختار در حکومت اسلامی، بسیار راهگشاست:
«ابتدا چنین به نظر میرسد که صلاح و فساد اجتماع بزرگ یا کوچک، تنها به یک چیز بستگی دارد: صلاح و عدم صلاح افراد آن اجتماع و بالاخص زعمای آنها؛ یعنی فقط افرادند که همه مسئولیتها متوجه آنهاست. این دسته هنگامی که متوجه برخی مفاسد اجتماعی میشوند چاره کار را زعیم صالح میدانند و به اصطلاح اصالت فردی هستند. اما کسانی که بیشتر و عمیقتر مطالعه کردهاند به این نتیجه رسیدهاند که تأثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات و رژیم اجتماعی از تأثیر و اهمیت زعما بیشتر است.
در درجه اول باید درباره سازمان صالح اندیشید و در درجه دوم درباره زعمای صالح. اگر نظام، صالح بود کمتر فرد ناصالح قدرت تخطی دارد و اگر ناصالح بود فرد صالح کمتر قدرت عمل و اجرای منویات خود را پیدا میکند و احیاناً منویات و افکار خود را میبازد و همرنگ سازمان میشود.
اهمیت زعمای صالح فقط از نظر طرز تفکری است که در مورد اصلاح و بهبود و تغییر سازمانهای اجتماعی دارند، و اما زعمای صالحی که طرز تفکرشان در اساس و تشکیلات با ناصالحها یکی است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقی و شخصی است و بناست همگی در یک قالب کار کنند، اثر وجودیشان با ناصالحها آنقدر زیاد نیست و منشأ تحولات اجتماعی قابل توجه نخواهند گشت.
تشکیلات و نظامات اجتماعی نسبت به افراد اجتماع به منزله خیابانها و کوچهها و خانههای یک شهر است نسبت به مردم و وسایل نقلیهای که در آن شهر حرکت میکنند. هر شهری به هر نحو که خیابانکشی و کوچه سازی شده باشد مردم شهر مجبورند از پیچ و خم همان خیابانها و لابلای همان کوچه پسکوچهها و از همان چهارراهها حرکت کنند. اگر فرض کنیم زعمای صالحی در رأس سازمانهایی قرار بگیرند که دارای نواقصی میباشند، حدود تفاوت کار آنها با دیگران همان اندازه است که یک نفر بخواهد از میان خیابانهای پرپیچ و خم و نامنظم و کوچه و پسکوچههای بیترتیب، بهترین و نزدیکترین راهها را انتخاب کند.
ما معترفیم که هیچ چیزی جای تقوا و ایمان را نمیگیرد، و ایمان و تقوا بسیاری از کمبودها را جبران میکند، ولی از طرف دیگر بنا نیست که ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم. از هر چیزی فقط اثر خودش را باید انتظار داشت. نه معنی جای ماده را به طور کامل پر میکند و نه ماده جای معنی را. در میان معنویات هم هیچ کدام جای دیگری را به طور کامل پر نمیکند، مثلًا نه علم میتواند جانشین ایمان بشود و نه ایمان میتواند جانشین علم گردد.»
{5}: يَا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا يَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ شَقِيٌّ؛ الکافی، جلد 7، ص406
{6}: وَافْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ مَا یزِیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَی النَّاسِ. وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَیک مَا لا یطْمَعُ فِیهِ غَیرُهُ مِنْ خَاصَّتِک، لِیأْمَنَ بِذَلِک اغْتِیالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَک؛ نامه 53 نهج البلاغه
{7}: امام صادق علیه السلام: من دخل موضعا من مواضع التهمة فاتهم لا يلومن إلا نفسه: كسى كه به يكى از مواضع تهمت برود و متهم شود ملامت نكند جز خودش را؛ امالی شیخ صدوق ص۴۹۷
{8}: صحیفه امام، جلد 13، ص 432