…و بعد حضور میهمان و معرفی خود به عنوان مفسر گفتمان امام و رهبری برای غیر افراطی های جامعه! و بعد سخن گویی به مثابه یک تئورسین مبارزه با فساد با ارجاع به مدلهای شفافیت در اتحادیه اروپا! شاید بگویی مشکل این میزانسن چیست؟ مشکل آنجاست که این تریبون بدون چالش در اختیار آقای میهمان به شکلی قرار گرفته است که گویی او نظریه پرداز تراز و مفسر نگاه بزرگان و شخصی دارای تخصص در حوزه مبارزه با فساد است. در استعداد و خوشفکری و خدمت ایشان به عنوان یک معلم و سخنران در برخی حوزه ها که (البته روش شناسی ایشان مشمول نقدهای جدی است) شکی نیست. در این که ایشان باید به رسانه به عنوان کارشناس حوزه فریمینسوری ( که البته معلوم نیست اورده این گفتمان واقعا برای فضای فرهنگی ما چه بوده) و یا به عنوان یک فرد تاثیرگذار دعوت بشوند هم شکی نیست، ولی معرفی ایشان به عنوان مفسر و تبین کننده نگاه بزرگان گویی خوانش های دیگر وجود ندارد یک اشتباه مطلق از منظر رسانه ایست. بعد هم واقعا ضریب دادن به سخنران هایی که واقعا عقبه علمی آنها نامشخص است، برای چیست؟ ایشان سخنران خوبی هستند و تخصصی در حوزه فریمینسوری دارند، دم ایشان گرم، ولی آیا تراز نظریه پردازی انقلاب در حوزه فرهنگ مصداقهایی این گونه است؟ یعنی ما از شریعتی و جلال و مطهری و آوینی به چنین الگوهایی رسیدیم؟! این تلقی بود که میزانسن مسلط در جهان آرا مخابره میکرد. بعد این تجویز شفافیت که سازواره اش ریشه در حکمرانی لیبرال دارد دقیقا به چه معنی است؟ این واقعا چه تلاشی است که جهان را به جبهه خیر و شر تقسیم کنیم و بعد ما بشویم مصداق حق و جهان مصداق باطل، بعد ما بشویم مصداق فساد و اتحادیه اروپا بشود مصداق و منبع الگو پذیری ما برای مبارزه با فساد؟! همان اروپای فراماسون و استعمارگر؟ یک بار ندیدم که ایشان به تقوا، به سنت اسلامی و انگیزه های درونی ارجاع بدهند. خب پس این همه زرورق ایدولوژیک برای تجویز یک الگوی لیبرال برای چیست؟…
وی شب بعد به صورت زنده با مخاطبان خود این موضوع را مطرح کرد که چرا اساسا ریشهی شفافیت را در حکمرانی لیبرال میبیند:
برای فهم مسائل سیاسی اسلام بهترین راه این است که ببینیم آیا ما به ازای آن کلمه در قرآن یافت میشود یا نه؟ خوب واضح است که شفافیت در قرآن و روایات وارد نشده است. البته که ممکن است سادهانگارانه پنداشته شود ولی این به ما نشان میدهد که سنت آن مفهوم را جدی انگاشته است یا خیر.
قبل از ورود به مباحث لیبرالیسم میخواهم مقدمهای را در رابطه با دو سبک در حکمرانی اسلامی بپردازم:(به تعبیر ابن خلدون)
۱. حکمرانی مبتنی بر امامت: ۴۰ سال اول . قدرت مرکز پیرامونی است / کنترلهای درونی بسیار اهمیت دارد (تقوا) /
۲. حکمرانی مبتنی بر ملک : از زمان معاویه /توزیع قدرت اتفاق افتاده است /دیوانداری و بروکراسی / از زمان خلیفهی دوم پایهریزی میشود / کنترلهای بیرونی معنا پیدا میکند.
از مجاهدتهای حضرت علی این است که این سازوکار را برهم بزند و مراقبت کند از یک انحراف. غایت این انحراف بحث عاشورا است.
از مقدمه بگذریم: اروپای قرن هفده بگوئیم که به ابتدای توسعهی لیبرالیسم میرسیم که به دنبال توسعهی کنترلکنندهها بر بدن است. به دنبال تکنیکهای جدید است که این کنترل را محقق کند. یکی از مهمترین تکنیکها را در کنترل بیرونی میبیند.
داستان آقای بن تم که در قرن ۱۹م به دنبال این است که زندانی را بسازد که دیوارهای آن شیشهی اصطلاحا دودی باشد. طوری که احساس نظارت بیرونی داشته باشند. زندانیان هم بر اساس اینکه احساس میکردند همیشه در حال کنترل هستند.
ماجرای شفافیت هم همین است.
شفافیت یعنی اینکه قدرت این امکان را داشته باشد که امکان دسترسی به همهچیز را داشته باشد تا بتواند سوژهی مطالعهی انسان مدرن باشد. اینجاست که بحث دسترسی به دانش برای حکمرانان اهمیت پیدا میکند که ببیند مردم چه میکنند.
مثال سادهی آن این است که ساندویچیهای قدیمی را اصلا نمیدیدیم ولی امروزه تا آشپزخانه را هم میبینیم.
دوربینهای مداربسته استعارهای هستند از این نوع حکمرانی. اینکه مالیات ما باید شفاف باشد. قدرت بتواند به حسابهای بانکی ما دسترسی داشته باشد. همه همدیگر را میپایند و یکنوع موازنه در قدرتورزی مهیا میشود.
کشف این تکنیکها دیگر هیچ ربطی به الهیات اسلامی یا مسیحی ندارد. اینها در رابطه بین روانشناسان و جامعهشناسان و … کشف میشود. پس شفافیت ریشه در مدرنیسم دارد. حکمرانی جدید هم منظورمان همان حکمرانی لیبرال است. یعنی جایی که الهیات اسلامی و مسیحی کنار گذاشته شدهاند و به دنبال تکنیکهای دیگری برای کنترل میشود.
سوال این است که آیا این چیز بدی است؟
شما برای این که این تکنیکها را کشف بکنی نیاز نیست خداپرست باشی و کافیست به حکمرانی جدید ملتزم باشی. پس اگر قرار است از اتحادیهی اروپا یاد بگیریم، عاملیت دین کجاست؟ سنت شرقی و سنت اسلامی مکانیزمهایی را برای کنترل درون قرار میدهد که قبلا در رابطه با آن به عنوان تکنولوژیهای ضمیر توضیح دادهام.
اگر روحانیت ما همچنان کارکرد خودش را حفظ میکرد و تکنولوژیهای ضمیر کارکرد خودش را پیدا میکرد جامعهی ما اخلاقیتر بود.
جایی که فساد خارج میشود معلول یک جامعهی فاسد است و میدانیم که باید ساختارها را اصلاح کنیم ولی حرف ما این است که باید رابطهاش را با سنتهای خودمان کشف کنیم و عاملیت آن را تعریف کنیم.
رابطهی مقدمه و آنچه بعدش مطرح شد: در دورهی اول که مبتنی بر امامت بود. قدرت شکل و شمایل غیرمرکز گونه دارد! در معاهدهی معروف پیامبر و قبایل میبینیم که استقلال خودش را حفظ میکند.
از طرفی لیبرالیسم هم سازوکارهایی غیرمرکزگونه دارد و میزانی از آزادی را به شهروندان خودش میدهد تا بتواند سوژههای بهتری برای سرمایهداری باشند.
لیبرالیسم و دورهی اول شباهتهایی دارند. مثل دو اتاقی که کاملا متفاوت هستند ولی پنجرههای مشابهی دارند و ما هم بگوئیم این دو کاملا مشابهند. این التقاط است.
ما نمیتوانیم همهی غرب مدرن را بپذیریم یا رد کنیم و باید گفتوگو کنیم. باید عاملیت خودمان را تعریف کنیم تا بتوانیم انسان متفاوتی باشیم.
ما مهندس ها جواب این جامعه شناسی خونده ها و فلسفه خونده ها رو نمیتونیم بدیم. ضمن اینکه اینها اصلادنبال راه حل نیستن تو همون قدم اول همیشه گیر میکنن.
به یکی از اینها گفتن ده متر برو جلو، اما با هر قدم که میری جلو، یه قدم هم برگرد عقب. یارو توش موند نتونست بره جلو،
به مهندسه گفتن، ظرف سه سوت رفت جلو، یه قدم بزرگ میرفت جلو و یه قدم کوچیک برمیگشت عقب، به همین راحتی.
این گزاره که “بهترین راه برای فهم مسائل سیاسی اسلام، یافتن مابهازای این کلمه در قرآن یا حدیث است” گزاره چندان صحیحی نیست. زیرا بسیاری از مسائل سیاسی، با توجه به شرایط روز تولید میشوند و اگر بخواهیم با این منطق نگاه کنیم، قطعا به مشکل خواهیم خورد. مقولههایی مانند پارلمان، دولت (به معنای امروزی)، قوای سهگانه، انتخابات و … از جمله مقولههایی هستند که هرچه در قرآن و احادیث جستجو کنیم، نمیتوانیم ما به ازای آن را بیابیم. پس باید نتیجه بگیریم که این مقولهها، اسلامی نیستند و ریشه در حکمرانی لیبرال دارند.
از طرفی اگر معیار اسلامی بودن یا نبودن را وجود ما به ازای لغوی آن در قرآن و حدیث بدانیم، تقریبا مقوله حیاتی و اساسی فقه شیعه که اجتهاد پویا است را باید کنار بگذاریم.
در مجموع به نظر نمیرسد که این گزاره، گزاره دقیق و صحیحی باشد.
درست است که در اسلام، تقوا بسیار مهم و حائز اهمیت و از شرایط حاکم محسوب میشود، اما این بدانمعنا نیست که ساز و کارهای نظارت بیرونی کنار گذاشته شود. بلکه این دو مکمل یکدیگر هستند.
از طرفی به نظر میرسد که این نکته که آغاز کنترل بیرونی از دوران معاویه بوده، چندان صحیح نیست. زیرا امیرالمومنین برای حکام خود جاسوس تعیین میکردند، مردم را به نظارت به حاکمان تشویق میکردند و … . این موارد از یک طرف و بحث مجازاتهای اسلام از طرف دیگه نشانگر این است که علاوه بر تقوا، نظارت بیرونی نیز در تعلیمات اسلامی حائز اهمیت بوده و نفی نمیشود.
به نظر میرسد که این مثالها ناظر به شفافیت نیست، بلکه ناظر به نظارت قدرت بر مردم است. نکتهای که وجود دارد این است که شفافیت، نظارت مردم بر قدرت است نه بالعکس.
اگر این استدلال به صورت منطقی درآید، احتمالا به صورت زیر خواهد شد:
مقدمه 1: کشف تکنیکهای نظارت بیرونی (اعم از شفافیت) هیچ ربطی به الهیات ندارد.
مقدمه 2: این تکنیکها در رابطه بین روانشناسان، جامعهشناسان، فیلسوفهای سیاسی و … کشف میشود.
مقدمه 3: هرچیزی که در رابطه بین روانشناسان، جامعهشناسان، فیلسوفهای سیاسی و … کشف شود، ریشه در مدرنیسم (یا به قول آقای دخانچی حکمرانی لیبرال) دارد.
مقدمه 4: تمام چیزهایی که ریشه در مدرنیسم دارند، خالی از الهیات هستند.
نتیجهگیری: بنابراین شفافیت غیر الهیاتی و لیبرالی است.
به مقدمات این استدلال خدشههایی وارد است. برای مثال به نظر میرسد که مقدمات یک، سه و چهار صحیح نباشد.
از طرفی نتیجه پنهان و ناخودآگاهی که در استدلال ایشان وجود دارد این است که الهیات و اسلام، خالی از روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه سیاسی و … هست. شاید عدم دقت در استدلال، باعث شده تا به طور ناخودآگاه این نتیجه از استدلال اخذ شود.
اگر برداشت ایشان از شفافیت در این جمله نمود داشته باشد و این جمله کاستی در بیان منظور ایشان نداشته باشد، به نظر میرسد که برداشت درستی نیست. زیرا همانگونه که بیان شد، شفافیت، ارائه اطلاعات از حکومت به مردم است که باعث میشود مردم بر عملکرد حاکمان نظارت داشته باشند.
تعریفی که در این جمله از شفافیت ارائه شده است، شاید بخشی از بحث سامانههای اطلاعاتی (monitoring) را دربر گیرد.
به نظر میرسد که برداشتی که در این استدلال از دین شده است، این است که دین شامل گزارههای فرا تجربی و عقل بشر در تمامی عرصههاست و تنها افرادی که دیندار باشند، میتوانند به این گزارهها دسترسی پیدا کنند.
در این صورت، مواردی مانند انتخابات، تفکیک قوا، مجلس شورای اسلامی از یک طرف و موارد دیگری مانند صنعت هستهای، اسلحه و موشک، نانو و عرصههای بیشمار دیگر غیر دینی محسوب میشوند، زیرا انسانهای غیر مسلمان و غیر دینی این موارد را ابداع کردهاند.
چیزی که به نظر میرسد این است که این برداشت از دین، جایگاه تجربه و همچنین جایگاه عقل بشر در دین را مدنظر قرار نداده است. این برداشت در مواردی میتواند برداشت از بسیاری از پدیدهها را دچار انحراف کند.
نکته دیگری که در این قسمت از متن وجود دارد این است که نظارت بیرونی و تربیت درونی با یکدیگر در تعارض نیستند. کمااینکه در بسیاری از موارد، این دو بر یکدیگر تأثیر میگذارند. به نظر میرسد در اسلام نیز این دو مکانیزم، مکمل یکدیگر در عرصه اجتماعی هستند. کمااینکه در فوق، مثالهایی از نظارت بیرونی در حکومت امیرالمومنین ارائه شد. در مورد توصیه و تربیت درونی نیز امیرالمونین توصیههای بسیاری به مردم و حکام دارند که در نهجالبلاغه میتوان بخشی از آنها را به مطالعه نشست.
این جمله اگر در خارج از کانتکست ارزیابی شود، جمله صحیحی است. اما به نظر میرسد در داخل کانتکست مطرح شده، به دلایلی که بیان شد، مورد خدشه باشد.
علیرغم نکات فوق، نقدی که فارغ از استدلال به نظر میرسد این است که آقای رائفی پور در جایگاه تبیین و تشریح و نه جایگاه بحث مبانی و اندیشهای بودند. اما نقدهایی که در استدلال فوق وارد شد، علیرغم برخی برداشتهای مغایر با طرح بحث صورتپذیرفته توسط آقای رائفیپور، در جایگاه بحث مبانی قرار دارد.
در جمهوری اسلامی،نظام مندی و قانون (نظم امرکم) و حفظ شرع و تقوا (تقوي الله) با هم مطرح میشه.اگر روزی نگاه صرف به قانون داشتیم و شریعت رو همچون جامعه غربی کنار گذاشتیم،ما به بیراهه رفتیم.
مباحث و نظرات دوستان رو خوندم و استفاده کردم. اما شخصا احساس می کنم برای اولین بار از جناب رائفی پور نکته درستی شنیدم. به این معنا که شفافیت ماهیتا یک پدیده مدرنه. بر این موضوع اصرار دارم چرا که معتقدم اساسا امکان پذیر شدن شفافیت، در شرایط تکنولوژیک عصر امیرالمومنین ممکن نبوده بلکه پیشرفت در حوزه های فناوری اطلاعات، رسانه و البته توسعه اجتماعی ناشی از گسترش آموزش و مواردی از این دست، شرایط امکان شفافیت رو به لحاظ تاریخی فراهم کرد. به این معنا شفافیت آنچنان که اینجا مدنظر هست، در عصر پیشامدرن اساسا امکان پذیر نبوده. این نکته البته صرفا از منظر تمدنی و شرایط زیست مادی مطرح شد و موارد نرم افزاری هم در اینجا قابل بحثه. در اینجا مهمترین مسئله نرم افزاری به مبانی مشروعیت بخش دولت های دینی و دولت های لیبرال مدرن مربوط می شه که میشه در جای دیگه ای مبسوط بهش پرداخت.
مفهوم اساسی و مبنایی که در شفافیت وجود داره، بحث ارائه اطلاعات (نه همه اطلاعات، بلکه اطلاعاتی که باید) از جانب حکومت به مردم هست. اگر با این نگاه به حکومت امیرالمومنین نگاه کنیم، مصادیقی پیدا میشه. نمونه اون، حدیث امیرالمومنین هنگام ورود به کوفه هست که به مردم میفرمایند که کل دارایی من اینهایی هست که میبینید و اگر هنگام ترک حکومت چیزی بیشتر از این داشتم، بدانید که خیانت کردهام. از طرفی به دلیل شرایط زندگی و اجتماعی آن روزها، بسیاری از مواردی که هماکنون برای ما روشن نبوده، برای مردم آن زمان روشن بوده. مواردی مانند اموال و داراییها، بسیاری از تصمیمها، عملکرد و … حکام پیش چشم مردم بوده و از قضا در احادیث هم با این موارد مخالفت نمیشده و اصراری بر محرمانگی نبوده. از طرفی حتی امیرالمونین اصل را بر صحبت کردن حکام با مردم و همراهی مردم و حاکم گذاشته بودهاند و به همین دلیل در بسیاری از موارد، برای مردم شرایط پیش آمده و عملکرد خود را تبیین میکنند.
با توجه به مفهوم اساسی شفافیت که ارائه اطلاعات از حکومت به مردم است، شفافیت در زمانهای مختلف نمودهای مختلفی داشته است. در زمان امیرالمومنین، سخنرانی حاکم برای مردم و بیان شرایط و عملکرد حاکم، نمود شفافیت بوده است.
در عصر چاپ، انتشار عملکرد حکومت در روزنامه نمود شفافیت بوده است. در زمان رادیو و تلویزیون، مثلا پخش زنده مجلس از رادیو شفافیت بوده است.
اما در عصر کنونی و با توجه به پیشرفت تکنولوژی، موارد پیشین نه تنها شفافیت محسوب نمیشوند، بلکه حتی کارکرد شفافیت را هم ندارند. بنابراین شفافیت زمانی صورت میپذیرد که با استفاده از تکنولوژی روز باشد.
بنابراین به نظر میرسد که خود مفهوم شفافیت، مفهوم جدیدی نیست و از دوران حکومت پیامبر و امیرالمومنین وجود داشته است، اما با تغییر نوع زندگی، تغییر ساختهای اجتماعی و سیاسی و همچنین تغییرات تکنولوژی، نمود این مفهوم نیز تغییراتی داشته است. حال آیا این تغییرات توانسته است که مفهوم شفافیت را به درستی ایفا کند یا نه و اینکه آیا تکنولوژی جدید اسلامی است یا نه، بحث دیگری است.
بنابراین در بحث پیرامون غربی بودن یا نبودن شفافیت، استقرار بحث بر روی غربی بودن یا نبودن تکنولوژی است، نه خود مفهوم شفافیت. به عبارت دیگر، شفافیت در نمودهای مختلف وجود داشته و امروز چیزی که محل سوال است این است که آیا تحقق شفافیت با استفاده از تکنولوژیهای روز اسلامی است یا خیر؟
به نام خدا
چند وقت پیش مطلبی از آقای سرآبادانی در کانال مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) خواندم که ایشون به بحث پرحاشیه رابطه مبانی و روبنا در علوم انسانی و اجتماعی از منظر شهید صدر پرداخته بود.
به طور خلاصه نظر شهید صدر در این امر این است که رابطه روبنا و مبنا رابطه ی تولیدی نیست بلکه رابطه ابتنایی است.(تقریبا نظر علامه طباطبایی هم که در اصول فلسفه ارائه می شود همین است) ابتنا یعنی عدم مخالفت و هماهنگی با آن نظام نه اینکه اینها لازم و ملزوم یکدیگر باشند.
با این مبنا بر فرض اینکه شفافیت ریشه در مدرنیته و حکومت لیبرال داشته باشد نمی توان گفت که اگر ما شفافیت را اخذ کردیم لزوما مبانی آن را هم اخذ کرده ایم.(اینها لازم و ملزوم یکدیگر نیستند)
اما با این حال اخذ صحیح(بخوانید بومی اسلامی) شفافیت مساله ای است که به نظرم تاکنون پاسخ درستی و جامعی درباره ی آن ارائه نشده یا حداقل بنده نشنیده ام؟ بخصوص به نظرم اخذ صحیح بر اساس ظرفیت های بومی بالفعل صورت می گیرد. آیا ظرفیت های بالفعل کشور اعم آموزش، فرهنگ مردم، نظام اداری، آموزش عالی، اساتید و نخبگان، ساختار اقتصادی شکل گرفته کشور و… آماده اخذ صحیح شفافیت هستند؟
من تا حدودی با نگاه میلاد دخانچی موافقم، شفافیت از پایه مسئلهای اسلامی نیست چون اصلا ذات و ماهیت حکومت غیر مدرن اقتضای این طور نظارت را نمیکرده است. ما در بحث شفافیت از ساحتهای مختلف فکری خودمان به یکدیگر نان قرض میدهیم. در مقام ضرورت این که الان به شفافیت نیاز داریم یا نداریم یک بحث است که به نظر من نیاز است.
در مقام اسلامی بودن چند چیز به ذهن میرسد: یک اساسا مسئله شفافیت هیچ گاه مسئله اسلام نبوده است و اساسا جامعهی اسلامی هیچ گاه التفاتی به این مسئله نخواهد کرد. چون اسلام کل واحد است و در منظومهاش مشکلی که منجر به نیاز شفافیت شود نباید پیش بیاید. یک یادداشتی دارد سید قطب با همین مضمون و من نگاه ایشون را قبول دارم.
حالا ما بهعنوان یک جامعهی مدرن که میخواهیم اسلام را در زندگی خودمان به کار ببندیم، نیت میکنیم که مسائلمان را به این دین عرضه کنیم و جواب بگیریم: اسلامی یا غیر اسلامی؟ دینی یا غیردینی؟ یا مسئله مشترک در طول تاریخ بوده است و با تحقیق معلوم میشود یا مسئله مستحدث است. مسئله شفافیت مستحدث است حالا نظریات مختلف وجود دارد که چگونه دین اسلام بیاید با این مسائل برخورد کند. یک نظریه نگاه شهید صدر است. یک نظریه نظریه مصلحت است. مطابق نظریه مصلحت ما مصالح و مفاسد دین را کشف میکنیم، مسائل را عرضه میکنیم به این مصالح و مفاسد، اگر کفه مصالح بر مفاسد چربید مسئله را اسلامی در نظر میگیریم. با این نگاه اگر شفافیت بهدنبال مبارزه با فساد و افزایش کارآمدی و اعتماد به نظام اسلامی است، این مسئله هم اسلامی است.
نکته اول در این نگاه این است که مسئله شفافیت مستحدث است. این که بگوییم امیرالمومنین این کار را میکرد به نظر من بیراهه و فریب ذهن خودمان است. مسئله زمان امیرالمومنین بسیط بوده، از طرف امام بوده است، در زمینه و بستر نگاه امامت و خلافت بوده است. در فضای فکری بیعت با امام بوده است. الان بسیار پیچیده و ذوابعاد است. اصل بر بیاعتمادی به جکومت است در مسئله شفافیت. به عقیده من این کارها وصله پینه است. و اگر میخواهیم در مورد اسلامی بودن یا نبودن شفافیت صحبت کنیم باید در چهارچوب نظریات ناظر به مسائل مستحدثه بحث کنیم تا این که آیه و حدیث در موردش پیدا کنیم.
نکته دوم این است که شفافیت ریشه در حکمرانی لیبرال دارد؟ بله. ثم ماذا؟ میخواهیم از این نتیجه بگیریم که پس بد است؟ یا میخواهیم فهم خودمان را وسعت ببخشیم و درک کنیم مسئله را؟ اگر میخواهیم برچسب بزنیم که اصلا حرفی نیست. اگر میخواهیم درک کنیم من میگویم بله ریشه در حکمرانی لیبرال دارد. ریشه در آن سیری دارد که غرب در حکومتداری طی کرد برای سالها در جهان ترویج کرد. شفافیت مفهوم نوظهوری در پاسخ به مشکلات حکمرانی لیبرالی بود. نه اولین مفهوم نوظهور است و نه آخریش خواهد بود. این را بنده میگویم تا بدانیم شفافیت با خودش پیشفرضها و نگاههایش را میآورد. آن بدبینی و بیاعتمادی ذاتیش به انسان و جامعه و قدرت را میآورد. همه اینها درست است و من اینها را انکار نمیکنم تا شافیت را اثبات کنم. اما این را هم اضافه میکنم ما تا خرخره مقهور این نظم جهانی هستیم. این که سبکسرانه از روی بسیاری از مظاهر تمدن غربی عبور کنیم و شلنگ را بگیریم روی یک گوشهی آن مثل شفافیت بسیار غلط است. خوب یا بد، درست یا غلط ما تصمیم گرفتیم در زمین حکمرانی لیبرال و ابزارهای آن بازی کنیم، از این منظر شفافیت جزو بخشهای بسیار خوب و لازم حکمرانی لیبرال است که ما در حال حاضر بدان نیاز داریم و باید و حتما به آن برسیم.
سطح بعدی فکر ما این میشود که حالا چه کار کنیم از آسیبهای شفافیت بکاهیم. سطح بعدی این میشود که چه کنیم مفهوم در پازل معرفتی حکمرانی متکی بر ولایت فقیه بگنجد. سطح بعدی این است که اصلا حکمرانی خودمان را بسازیم و ابزارهای خودش را به کار بگیریم. این ساحتها نباید به همدیگر نان قرض بدهند.
پیشنهاد بنده یک جلسهی میزگرد حضوری با میلاد دخانچی و هرکس دیگری که میتونه مفید باشه در این رابطه است. یا حداقل از دخانچی دعوت کنید به این صفحه بیاد گفتگو کنیم
این فرمایش رهبر انقلاب را میتوان نسبتا با این موضوع مرتبط دانست. با همین استدلالهای اقای دخانچی مفهومی مثل پاسخگویی را میتوان غربی دانست؛ شفافیت پیشنیاز پاسخگویی تعریف میشود؛
«پاسخگویی یک مفهوم غربی نیست؛ یک مفهوم اسلامی است. بعضی ها از هر چیزی خوششان بیاید، سعی می کنند آن را به گونهای به فراورده های افکار و مدنیت غربی منسوب کنند. نه، پاسخگویی یک حقیقت اسلامی است؛ این همان مسؤولیت است. مسؤولیت، یعنی هر انسانی در هر مرتبهای که هست، در درجه ی اول از خود سؤال کند، ببیند رفتار و گفتار و تصمیم گیری او تحت تأثیر چه بود؛ عاقلانه و بر اساس پرهیزگاری بود، یا خودخواهانه و برای شهوات و اغراض شخصی بود. اگر انسان توانست وجدان خود را آرام کند و به ندای اندرون خود پاسخ گوید، خواهد توانست به دیگران هم پاسخگو باشد. «انّ السّمع والبصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسؤولا». همین چشمی که شما دارید - که می تواند ببیند، بشناسد و تشخیص دهد - همین گوشی که دارید - که می تواند سخن حق را بشنود و به دل شما منتقل کند و جوارح شما را تحت تأثیر قرار دهد - همین قلبی که دارید - که می تواند احساس کند، تصمیم بگیرد و راه را انتخاب کند (که از هویت واقعی انسان به «قلب» تعبیر می شود) – وسیلهای است که خدای متعال شما را در مقابل اینها پاسخگو می داند. همه ی ما باید جواب دهیم با چشمِ خود چه دیدیم؛ آیا دیدیم؟ آیا دقت کردیم؟ آیا خواستیم ببینیم؟ خواستیم بشنویم؟ خواستیم تصمیم بگیریم و عمل کنیم؟ این همان پاسخگویی است. فرمود: «کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیته»؛ همه ی شما مسؤولید. البته کسی که حیطه ی وسیعی از زندگی انسانها با قلم و زبان و تصمیم او تحت تأثیر قرار می گیرد، مسؤولیتش به همان نسبت بیشتر است؛ لذا من گفتم مسؤولان بلند پایه ی کشور، قوای سه گانه، از خود رهبری تا آحاد مأموران و مدیران، همه باید پاسخگو باشند؛ پاسخگوی کار خود، پاسخگوی تصمیم خود، پاسخگوی سخنی که بر زبان آورده اند و تصمیمی که گرفته اند؛ این معنای پاسخگویی است؛ این یک حقیقت اسلامی است و همه باید به آن پایبند باشیم».