ممکن است پیش آمده باشد که در شبکههای اجتماعی، مطالب یک سایت و … مباحثی را ببینید که به بحث مبانی شفافیت مرتبط باشد. لطفا این نوع مطالب را ذیل این موضوع قرار دهید.
اسلام مردم را به عنوان «ناظر ملی» موظف کرده است.اینگونه نیست که مردم،فقط مشمول قانون باشند و دیگر هیچ سمتی نداشته باشند. اسلام مردم را ناظر حُسن اجرای قانون دینی و الهی قرار داده و امر به معروف و نهی از منکر را بر همه واجب کرده است … (آیتالله جوادی آملی؛ ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت؛ ص89)
امروزه پارادايم «حكمراني خوب» يك شيوهی رايج و مسلّط براي ادارهی جامعه در سطح جهان بوده و متفاوت از دولت و حكومت است. در اين نوشتار، ابتدا «حكمرانی خوب» و شاخصهاي آن با روش «توصيفی – تحليلی» بررسي و سپس «حكمراني شايسته» و شاخصهاي آن از ديدگاه حضرت علي(ع) تجزيه و تحليل شده و در نهايت، تعدادي از شاخصهاي حكمراني شايسته از ديدگاه آن حضرت با شاخصهای حكمرانی خوب از ديدگاه نهادهای بينالمللی و انديشمندان غرب مقايسه گرديده است.
در باب مبانی دینی بحث شفافیت اموال و داراییهای مسئولین، سال 94 توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام از آقای نوری همدانی سوال شد که ایشان به صورت مکتوب و اینگونه پاسخ دادند:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
موضوع مرقوم در فوق که مسئولین محترم نظام مقدار اموال خود را در آغاز تصدی مقام و در پایان آن در معرض اطلاعرسانی مردم قرار دهند تا در نظام مردمسالاری برای مردم روشن شود که … آنها از تصدی مقدم جز خدمت و سعی در ایجاد اعتلاء و عزّت نبوده است این موضوع یکی از ارزشهای اسلامی که برای نمونه این کلام حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه در نامه 45 است:
اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً يَقْتَدى بِهِ، وَ يَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِهِ، اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفى مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. اَلا وَ اِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلى ذلِكَ، وَلكِنْ اَعينُونى بِوَرَع وَ اجْتِهاد، وَ عِفَّة وَ سَداد. فَوَ اللّهِ ما كَنَزْتُ مِنْ دُنْياكُمْ تِبْراً، وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْراً، وَ لا اَعْدَدْتُ لِبالى ثَوْبى طِمْراً.
(ترجمه عبارت: بدان كه هر مأمومى را امامى است كه به او اقتدا مى كند، و از نور علمش بهره مى گيرد. آگاه باش که امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده. بدان كه شما تن دادن به چنين روشى را قدرت نداريد، ولى مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنى و درستى يارى كنيد. به خدا قسم من از دنياى شما طلايى نيندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخيره اى برنداشته، و عوض اين جامه كهنهام جامه كهنه ديگرى آماده نكردهام!)
و در بحارالانوار جلد 4، ص 325، نیز:
الاصبغ بن نباته قال علی علیه السلام: دخلت بلادکم باشمالی هذه و رحلتی و راحلتی ها هی، فان انا خرجت من بلادکم بغیر ما دخلت، فاننی من الخائنین
(ترجمه عبارت: با این جامهها (ی مندرس) به سرزمین شما آمدم، و بار و بنهام همین است که میبینید، اکنون اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمدهام بیرون روم، از خیانتکاریان خواهم بود.)
سازمان و نظام صالح
ابتدا چنین به نظر میرسد که صلاح و فساد اجتماع بزرگ یا کوچک، تنها به یک چیز بستگی دارد: صلاح و عدم صلاح افراد آن اجتماع و بالاخص زعمای آنها؛ یعنی فقط افرادند که همه مسئولیتها متوجه آنهاست. بسیاری از افراد اینچنین فکر میکنند و بر این پایه نظر میدهند.
این دسته هنگامی که متوجه برخی مفاسد اجتماعی میشوند چاره کار را زعیم صالح میدانند و به اصطلاح «اصالت فردی» هستند. اما کسانی که بیشتر و عمیقتر مطالعه کردهاند به این نتیجه رسیدهاند که تأثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات و رژیم اجتماعی از تأثیر و اهمیت زعما بیشتر است؛ در درجه اول باید درباره سازمان صالح اندیشید و در درجه دوم درباره زعمای صالح.
افلاطون نظریه اجتماعی معروفی دارد که به نام «مدینه فاضله افلاطون» معروف است. در میان حکمای اسلامی، حکیم ابونصر فارابی از افلاطون پیروی کرده و نظریاتی ابراز داشته است. این دو حکیم اساس نظر خود را صلاحیت افراد قرار دادهاند و اصالت فردی اندیشیدهاند. تمام توجه خود را به این نکته معطوف کردهاند که زمام امور اجتماع را چه افرادی باید در دست بگیرند، آن افراد باید دارای چه فضائل علمی و عملی بوده باشند. اما این که تشکیلات و نظامات اجتماعی باید چگونه بوده باشد و آن افراد «ایدهآل» در چه نظاماتی زمام امور را در دست بگیرند چندان مورد توجه این دو حکیم واقع نشده است.
بر این نظریه انتقاداتی شده، از جمله اینکه تأثیر شگرف و عظیم سازمان در افکار و اعمال و روحیه افراد -و از آن جمله خود زعما- مورد توجه واقع نشده است. این نکته مورد توجه قرار نگرفته که اگر نظام، صالح بود کمتر فرد ناصالح قدرت تخطی دارد و اگر ناصالح بود فرد صالح کمتر قدرت عمل و اجرای منویات خود را پیدا میکند و احیاناً منویات و افکار خود را میبازد و همرنگ سازمان میشود.
یکی از دانشمندان در مقام انتقاد نظر افلاطون میگوید:
افلاطون با بیان مسئله شوم «چه کسی باید بر جامعه حکومت کند؟» یک اشتباه و خطر پردوامی در فلسفه سیاسی ایجاد کرده است. مسئله عاقلانهتر و خلّاقتر این است که چگونه میتوانیم سازمانهای اجتماعی را چنان ترتیب دهیم که زعمای بد و ناصالح نتوانند اسباب ضرر و زیان وی شوند؟
اهمیت زعمای صالح فقط از نظر طرز تفکری است که در مورد اصلاح و بهبود و تغییر سازمانهای اجتماعی دارند، و اما زعمای صالحی که طرز تفکرشان در اساس و تشکیلات با ناصالحها یکی است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقی و شخصی است و بناست همگی در یک قالب کار کنند، اثر وجودیشان با ناصالحها آنقدر زیاد نیست و منشأ تحولات اجتماعی قابل توجه نخواهند گشت. اگر بخواهیم نظر افلاطون و فارابی را توجیه کنیم باید بگوییم آنها به آن افراد صالح اهمیت دادهاند که حاکم بر سازمانهای اجتماعی میباشند نه محکوم آنها.
تشکیلات و نظامات اجتماعی نسبت به افراد اجتماع به منزله خیابانها و کوچهها و خانههای یک شهر است نسبت به مردم و وسایل نقلیهای که در آن شهر حرکت میکنند. هر شهری به هر نحو که خیابانکشی و کوچهسازی شده باشد مردم شهر مجبورند از پیچ و خم همان خیابانها و لابلای همان کوچه پسکوچهها و از همان چهارراهها حرکت کنند. حداکثر آزادی عمل مردم آن شهر این است که در میان همان خیابانها و همان کوچهها هرکدام که نزدیکتر یا خلوتتر یا پاکیزهتر و باصفاتر است انتخاب کنند.
اگر فرض کنیم که آن شهر بدون نقشه و حساب تدریجاً توسعه پیدا کرده باشد نه روی اصول شهرسازی، در چنین شهری افراد چارهای ندارند از این که زندگی و رفت و آمد خود را با وضع موجود تطبیق دهند. رفت و آمد و رانندگی و اداره امور چنین شهری دشوار خواهد بود. با وجود چنین ترتیبی در ساختمان آن شهر، از افراد کاری ساخته نیست. تنها کاری که ساخته است که تغییراتی در وضع خیابانها و کوچهها و منزلهای آن شهر بدهند و خود را راحت کنند.
اگر فرض کنیم زعمای صالحی در رأس سازمانهایی قرار بگیرند که دارای نواقصی میباشند، حدود تفاوت کار آنها با دیگران همان اندازه است که یک نفر بخواهد از میان خیابانهای پرپیچ و خم و نامنظم و کوچه و پسکوچههای بیترتیب، بهترین و نزدیکترین راهها را انتخاب کند.
دکتر شهید مرتضی مطهری - ده گفتار – ص 286 الی 288
ایشان آنگاه بحث خود را اینطور ادامه میدهند:
ممکن است خواننده محترم تصور کند که ما در حسابهای گذشته اثر شگفتانگیز ایمان و تقوا را در اصلاح کارها فراموش کردهایم و مسائل را تنها از دریچه امور معاشی تجزیه و تحلیل کردهایم، علیهذا گفتههای گذشته فقط در مورد سازمانهای اجتماعی دنیایی صادق است نه در مورد سازمان روحانی که از افراد منزّه و متقی تشکیل شده و سر و کارشان با معنویات است؛ در سازمانهای روحانی روح ایمان و معنویت جای نظم و تشکیلات و سازمان مرتب و هر نوع محکمکاری را میگیرد.
عرض میکنم چنین نیست. من به اثر شگفتانگیز ایمان و تقوا معترفم. ایمان و تقوا بسیاری از مشکلات را حل میکند و جای بسیاری از محکمکاریها را میگیرد. اگر چنین بودجهای با همین آزادی و بدون مسئولیت و دفتر و حساب و بیلان در اختیار یک سازمان غیرروحانی بگذارند معلوم میشود چه خبر است. در سازمانهای دولتی با همه تشکیلات طویل و عریض و مسئولیتها و مجازاتها و محاکم، و با این همه رسیدگیها و بازرسیها، باز هر روز میبینیم که پروندههای اختلاس چند صد میلیونی در دادگستری مطرح است. قدرت دین و معنویت است که با این همه بینظمی و بیحسابی، روحانیت ما را نگهداری کرده و مانع متلاشی شدنش شده است.
…
ما معترفیم که هیچ چیزی جای تقوا و ایمان را نمیگیرد، و ایمان و تقوا بسیاری از کمبودها را جبران میکند، ولی از طرف دیگر بنا نیست که ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم. از هر چیزی فقط اثر خودش را باید انتظار داشت. نه معنی جای ماده را به طور کامل پر میکند و نه ماده جای معنی را. در میان معنویات هم هیچ کدام جای دیگری را به طور کامل پر نمیکند، مثلًا نه علم میتواند جانشین ایمان بشود و نه ایمان میتواند جانشین علم گردد.
نظم و انضباط و تشکیلات هم یکی از اصول مقدس زندگی بشری است. اگر میبینیم که معنویت و ایمان، بعضی از مفاسد بینظمی و بیانضباطی را از بین برده است توجه داشته باشیم که بینظمی و بیتشکیلاتی معیشت روحانیین، به مقیاس بیشتری ارکان ایمان و معنویت را متزلزل کرده و محیط فاسد به وجود آورده است.
…
اگر به خواست خدا مشکل مالی سازمان روحانیت ما حل گردد سایر نواقص به دنبال آن حل خواهد شد. …
ص 310 الی 314
به نظرم این جمله شهید مطهری شاه کلید این متن است:
اگر میبینیم که معنویت و ایمان، بعضی از مفاسد بینظمی و بیانضباطی را از بین برده است توجه داشته باشیم که بینظمی و بیتشکیلاتی معیشت روحانیین، به مقیاس بیشتری ارکان ایمان و معنویت را متزلزل کرده و محیط فاسد به وجود آورده است.
محمد بن حنفیه می گوید: وقتی عثمان کشته شد پیش پدرم بودم، بلند شد و به خانه اش رفت. یاران پیامبر (ص) پیش وی آمدند و گفتند: «این مرد کشته شد، مردم به امام نیاز دارند و ما کسی را برای این کار شایسته تر از تو نمی دانیم که هم سابقه ات بیشتر است و هم از لحاظ خویشاوندی به پیامبر خدا نزدیکتری».
حضرت فرمودند: «این کار را نکنید زیرا اگر من وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم»، آن ها گفتند: «نه، به خدا قسم از تو دست بر نمی داریم تا با تو بیعت کنیم»، حضرت فرمود:«پس در مسجد باشد که من پنهانی بیعت نمی کنم و باید با رضایت مردم باشد». عبدالله بن عباس می گوید دوست نداشتم که به مسجد برود زیرا می ترسیدم که سر و صدا شود اما او جز مسجد جایی را نپذیرفت و وقتی وارد شد مهاجران و انصار وارد شدند و با او بیعت کردند، پس از آن مردم نیز بیعت کردند.
توضیح: حضرت با شروع بیعت با گروهی کوچک از صحابه موافق نبود به مسجد رفت تا با رضایت همه ی مردم باشد و شاید می خواست تا قدرتش را مدیون گروه خاصی نباشد و یا اینکه در بیعت بعضی قصد داشتند از ایشان امتیاز بگیرند و حضرت با ایجاد شفافیت از این کار جلوگیری نمود تا اگر حضرت به کسی امتیاز نداد آن ها نتوانند شروط دروغین به ایشان نسبت بدهند.
تاریخ الطبری / ترجمه، جلد ۶، صفحه: ۲۳۲۸
برخی مبانی اسلامی و شواهد تاریخی شفافیت
با جود این که اصطلاح شفافیت واژهای جدید است اما در آموزههای دین اسلام به مفهوم و محتوای آن توجه شده و سنّت نبوی و سیره ائمه اطهار (ع) نیز مؤید اصل شفافیت در تعامل با جامعه است. (طاهری و ارسطا، 1395) دین مبین اسلام، که حکومت را امانتی در دست حاکمان و کارگزاران حکومت میداند، نظارت بر چگونگی استفاده و نگهداري از این امانت و ضرورت پاسخگویی در قبال آن را از مسلمات مبانی سیاسی اسلام بهشمار میآورد (رضائیان و اسداللهزاده، 1393) در اینجا با اشاره به چند قاعده و اصل مهم در تفکر اسلامی به برخی شواهد مربوطه پرداخته میشود.
حق و عدالت
يکي از عناويني که میتوان شفافیت را از منظر اسلامی ذيل آن بررسی کرد، عدالت است. با توجه به تعریف کلی عدالت در منابع اسلامی که «اعطاءُ کُلُ ذِی حَقٍ حَقَه» و از طرفی معنای شفافیت که همان حق اطلاعاتی مردم است. میتوان گفت: از آنجایی که شفافیت اطلاعات مسئولین و حکومت، حق اطلاعاتی مردم است؛ بنابراین عدل اقتضا میکند این حق به عموم مردم اعطا شود.
به عنوان شاهدی در سیرهی امیرالمؤمنین علی(ع) میتوان به نامه 50 نهج البلاغه که خطاب به مسئولان و فرماندهان نظامی است اشاه کرد: «اَلا وَ اِنَّ لَکُم عِندِی اَن لَا اَحتَجِبَنَّ دُونَکُم سِرّاً اِلّا فِی حَربٍ، وَ لَا أطوِیَ دُونَکم أمرًا إلا فِی حُکمٍ، وَ لا اُؤَخِّرَ لَکُم حقّاً عَن مَحَلِّهِ، وَ لا أقِفَ بِهِ دُونَ مَقطَعِهِ، وَ أن تَکونوا عِندِی فِی الحَقِّ، سَوَاءً «بدانید، حقی که شما بر عهده من دارید این است که چیزی را از شما مخفی ندارم، جز اسرار جنگ را، و کاری را بی مشورت شما نکنم، جز اجرای حکم خدا. حقی را که از آن شماست از موعد خود به تأخیر نیفکنم، و تا به انجامش نرسانم از پای ننشینم، و حق شما را به تساوی دهم» (نهج البلاغه، خطبه 50). در این کلام همانطور که مشاهده میشود حضرت به این مسئله اشاره دارند که مخفی نکردن اطلاعات از مردم یا به عبارتی ارائه اطلاعات به عموم یا همان شفافیت امور حکومتی، حقی است که مردم داشته و به عنوان حاکم اسلامی و مسئول بر عهدهی حاکم است. «شفّافیّت را امیرالمؤمنین یاد داده؛ میگوید حقّ شما بر من -یعنی حقّی که شما پیش من دارید- [این است که] هیچ رازی را از شما پنهان ندارم، هیچ حرفی را از شما پنهان نکنم، مگر در جنگ و مسائل جنگ و مسائلی که با دشمن طرف هستیم. مسئولان جز در موارد نظامی، امنیتی و اموری که با دشمن مقابله داریم، باید شفاف باشند و هیچ رازی را از مردم پنهان نکنند» (مقام معظم رهبری، 23/7/1397)
امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت ائمه مسلمین
کنترل همگانی در آیات و روایات اسلامی مورد تاکید ویژه قرار گرفته است و امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از اصول دهگانهی فروع دین، بیانگر کنترل همگانی است.(مقیمی، 1396) وظیفه مردم و جامعه در رابطه با کنترل و نظارت اجتماعی، بسیار حساس، شفاف و ارزشمند است. در فرهنگ علوي، بحث امر به معروف و نهی از منکر و نقد عملکرد حکّام و کارگزاران و انتقاد سالم، سازنده، مؤثر و نظارت و پیگیري امور از سوي مردم، بهعنوان یک وظیفه شرعی و یک تکلیف الهی، همواره مورد تأکید قرار گرفته است.
اسلام مردم را به عنوان «ناظر ملی» موظف کرده است. در واقع آنها را ناظر حُسن اجرای قانون دینی و الهی قرار داده و امر به معروف و نهی از منکر را بر همه واجب کرده است (جوادی آملی، 1378)؛ از طرفی شفافیت زمینهی این نظارت مردمی را ایجاد میکند و بدون آن، نظارت عمومی امکان نداشته و زمینهی آگاهی و شناخت مردم فراهم نمیشود. بنابراین شفافیت ارتباط تنگاتنگی با امر به معروف و نهی از منکر پیدا میکند. در اینجا مقصود امر به معروف و نهی از منکری است که مردم لازم است در مورد مسئولین و حکومت انجام دهند.
به تعبیری دیگر برای انجام امر به معروف و نهی از منکر باید چهار شرط وجود داشته باشد که عبارتاند از: علم و شناخت به مفاد حکم و معروف یا منکر بودن امور، احتمال تاثیر، اصرار مخاطب بر آن امور و عدم وجود مفسده بعدی. شرط اول امر به معروف و نهی از منکر، علم به معروف و منکر است یعنی امر و نهیکننده باید معروف و منکر را بشناسد و در غیر این صورت موظف نیست امر به معروف و نهی از منکر کند، بلکه نباید چنین کاری بکند؛ زیرا ممکن است در اثر جهل و نادانی امر به منکر و نهی از معروف کند. (خامنهای، 1392). بنابراین برای اینکه مردم هم بتوانند مسئولین و حکومت خود را هنگام ارتکاب منکر یا ترک معروفی، امر و نهی کنند، باید شرط اول آن وجود داشته باشد که عبارت است از علم و شناخت به امور آنها. البته در اینجا مقصود همان اموری است که بیشتر در مورد مردم اثر گذار است مانند نحوه عملکرد در مسئولیت و حتی برخی امور شخصی اثرگذار بر منافع عمومی. این علم و شناختِ ضروری، توسط شفافیت محقق خواهد شد.
مسئلهی دیگری که در اندیشهی اسلامی در باب نظارت همگانی مطرح است موضوع «نصیحت ائمه مسلمین» است که در واقع نوعی از امر به معروف و نهی از منکر است که در قالب نصیحت و پند و اندرز و انتقاد از زمامداران میباشد. این موضوع در سیرهی علی(ع) نمود بسیار دارد؛ در سفارش ایشان به مالک اشتر میخوانیم:«لطف و محبتی را که عهد کردی به مردم کنی، کوچک نشمار، هر چند اندک باشد، چراکه لطف و محبت موجب میشود آنان از نصیحت و خیرخواهی برای تو دریغ نورزند»(نهج البلاغه،نامه53) (قطبی و اسماعیلی،1396). حکومت نیز خود باید زمینههای شکوفایی نصیحت را در جامعه فراهم نماید، زیرا تنها در این صورت است که ناراستیها و نابسامانیها آشکار میشود و راستیها و توانمندیها میدان رشد مییابند (دلشاد تهرانی،1395) لازمه نصیحت، شفافیت امور و اطلاع رسانی حکومت نسبت به مردم است. (طاهری و ارسطا،1395) بنابراین، در واقع، نصیحت یک مقدمه دارد که همانا شفافیت و اطلاع رسانی به مردم است و این مقدمه باید توسط حکومت انجام شود تا ذیالمقدمه را مردم بتوانند به خوبی به انجام رسانند. حکومت باید در وهله اول زمینه آگاهی عموم افراد نسبت به موضوعات مختلف را فراهم آورد تا مردم بتوانند به این تکلیف دینی خود عمل نمایند. آنچه امروزه در ادبیات حقوقی، سیاسی و مدیریتی «شفافیت» خوانده میشود، همان امکان هرگونه نقد، اظهار نظر و قضاوت صحیح راجعبه امور عمومی جامعه و در نتیجه، تحقق «نظارت همگانی» میباشد. با این تاکیدات و توضیحات مشخص میشود که یکی دیگر از مبانی اصل شفافیت در رویکرد دینی را میتوان در آموزهها و تاکیدات مربوط به امربه معروف و نهی از منکر جستجو کرد. (طاهری و ارسطا،1395)
قاعده اصحار
اصحار به معنای آشکارسازی و شفافیت است و «اَصحِر» یعنی آشکار کن و شفافساز. این تعبیر از صحرا گرفته شده است. یعنی امور و مسائل را چون در صحرا در برابر مردمان قرار ده و آشکار ساز، که در صحرا همه چیز روشن و آشکار است. امیرالمؤمنین علی(ع) در نامهی 53 نهجالبلاغه که معروف به عهدنامهی مالک اشتر است از این تعبیر استفاده کرده و خطاب به مالک میفرمایند: «وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بک حَیْفاً، فَأَصْحِرْ لَهُمْ بعُذْرِک، وَاعْدِلْ عَنْک ظُنُونَهُمْ بإِصْحَارِک، فَإِنَّ فى ذَلِک رِیَاضَهً مِنْک لِنَفْسِک، وَ رِفْقاً برَعِیَّتِک، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بهِ حَاجَتَک مِنْ تَقْوِیمهمْ عَلَى الْحَقِ . » (نهج البلاغه، نامه53). «اگر شهروندان دربارهی تو ستم روا داشتنی را گمان بردند، دلیل خود را برایشان شفاف آشکار کن، و با این شفافسازیات، گمانهای بد ایشان را از خویش بگردان، که در این کار، گونهای پرورش دادن نفست است، و همراهی و نرمشی با شهروندانت، و دلیل آوردنی است که با برپا داشتن و بردن آنان به راه حق به خواست خودت هم رسیدهای» (دلشاد تهرانی،1390،ص609) در این توصیهی حضرت، آشکارسازی و شفافیت مانع از گمان بد مردم به مسئولین شمرده شده است و بنابر همین کارکرد هم ایشان به شفافسازی توصیه میکنند. از همین رو، برخی از صاحب نظران با استفاده از روایت مذکور حکومت را مکلف دانستهاند در مواردی که اقدام صورت گرفته، زمینهی سوء برداشت مردم را فراهم مینماید؛ حقیقت را برای ایشان آشکار نموده و ضمن متقاعد نمودن آنها، جهلشان را مرتفع سازد(ساریخانی و اکرمیسراب، 1392)
مشورت و شورا
دین مبین اسلام به نظرخواهی از دیگران اهتمام خاصی دارد. در قرآن کریم در چند آیه از شورا سخن گفته شده است. آیات مبارکهی 159 سوره آل عمران، 38 سورهی شوری، 18سورهی زمر از این جملهاند. همچنین در کتاب شریف نهج البلاغه از شورا و مشورت و ویژگیهای مشورت دهنده سخن به میان آمده است.(مانند نامه 53) با توجه به اینکه شورا و مشورت، از مهمترین اصول مورد تاکید، در سیاست اسلامی است، این موضوع میتواند به عنوان مبنایی برای اصل شفافیت محسوب گردد. چرا که، ترویج و پایبندی حکومت به اصل شفافیت، خود میتواند زمینه شور و مشورت بیشتر را در جامعه فراهم آورد. این حق مردم است که در تمامی سیاستگذاریها طرف مشورت قرار گیرند و از جهتی، این امر در رابطه با دولتمردان یک تکلیف به شمار میآید.(طاهری و ارسطا،1395) به عبارتی دیگر از آنجا که پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به دلایلی از جمله رشد فکری مردم و شخصیت دادن به آنها، پشتیبانی و همکاری افراد در اجرای تصمیمات، متهم نشدن به استبداد رأی، ایجاد الفت و تألیف قلوب و جلوگیری از کارشکنی، با مردم مشورت میکردند(مقیمی، 1396) در زمان کنونی نیز استفاده از نظر مردم و مشورت با آنها از سوی حکومت و کارگزاران ضروری است. با این تفاوت که به دلیل پیشرفت فناوری ممکن است شیوهی آن متفاوت باشد و امکان استفاده از ظرفیت بیشتر مردم وجود داشته باشد. لازمه این مشورت و استفاده هر چه بیشتر از ظرفیت عمومی در این کار شفافیت است. به عبارتی زمانی این اصل و دستور اسلامی میتواند آثار مفید خود را بر جای گذارد که طرف مشورت_یعنی مردم_ آگاهی لازم را داشته باشند. تا در جامعه شفافیت حاکم نباشد و مردم نسبت به امور مملکتی از آگاهی لازم برخوردار نباشند، نمیتوانند به نحو احسن طرف مشورت قرار گیرند. در نتیجه، میتوان مشورت و شفافیت را لازم و ملزوم یکدیگر دانست و هرکدام را مبنایی برای دیگری به حساب آورد.( طاهری و ارسطا،1395)
اصل عدم احتجاب
از زاویهی دیگری هم میتوان به مسئله شفافیت از منظر اسلامی نگاه کرد. از آموزههای دین مبین اسلام اصل عدم احتجاب زمامداران از مردم، یک اصل قابل برداشت که قرابت فراوانی به شفافیت مصطلح امروزی دارد. احتجاب در لغت به معنای در پرده رفتن و در حجاب شدن است. (معین،1360) در اصطلاح فقهای اسلامی، حاجب به کسی گفته میشد که در دادگاه میایستاد و با کنترل ورود و خروج افراد، مانع از اخلال در نظم جلسات محاکمه میشد. (جعفری لنگروی،1360به نقل از طاهری و ارسطا،1395) در اسلام، حاجب داشتن به معنای دور بودن از مردم، فاصله گرفتن از مردم، ارتباط مستقیم با مردم نداشتن و در نتیجه بیاطلاع بودن از مردم در مسائل و مشکلاتشان است (دلشاد تهرانی،1390)
از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «هر سرپرستی که درِ درگاه خویش را بر روی ارباب نیاز و حاجت ببندد، خداوند، رحمت خود را بر او در هنگام نیاز و حاجتش ببندد. (تاریخ الیعقوبی، ج2، ص202 به نقل از دلشادتهرانی، 1390)
همچنین در این خصوص حضرت علی(ع) خطاب به مالک اشتر در نامه 53 نهج البلاغه فرمودند: فلا تطولن احتجابک عن رعیتک، فان احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق و قله علم بالامور …« هرگز نباید که روی نهان کردن تو از شهروندانت به درازا کشد، زیرا روی نهان کردنِ سرپرستان از شهروندان، نمونهای است از ایجاد تنگنا، و کمی دانش از کارها. و روی نهانکردن از مردم باعث میشود که از آنچه در پس پرده مانده بیخبر بمانند، در نتیجه بزرگ در نزدشان کوچک مینماید، و کوچک بزرگ وانمود میشود و زیبا را زشت میپندارند، و زشت را زیبا، و حق و باطل بههم آمیخته میگردد.(دلشادتهرانی،1390)
منبع: لینک در سیویلیکا: مقاله نقش شفافیت در تحقق تمدن نوین اسلامی
چگونگی نقش شفافیت در تمدن نوین اسلامی. (توسعه مدل جمالی و نرگسیان)
منبع: لینک در سیویلیکا: مقاله نقش شفافیت در تحقق تمدن نوین اسلامی