مبانی دینی مرتبط با تعارض منافع

مبانی دینی تعارض منافع در فقه، حدیث و سیره …
1 پسندیده

دستور امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر: «در تقابل بین “خدا و مردم” و “نفس خودت و نورچشمی های از خاندانت و كسانى از مردم كه به هر دلیلی به آنان علاقه دارى”، جانب خدا و مردم را نگهدار كه اگر چنين نكني، ستم کرده‌ای و هر كه به بندگان خدا ستم كند خداوند به جاى بندگان ستمديده خصم او خواهد بود»

3 پسندیده

یکی دیگر از مبانی دینی تعارض منافع می‌تواند این باشد:

شاهد در حین شهادت نباید ذی نفع (جلب منفعت و دفع ضرر) باشد
مثلا شهادت شریک برای شریک شهادت وصی بر متعلق وصی مورد قبول نیست…

1 پسندیده

مقایسه ای بین تعارض منافع در ادبیات غربی و اسلامی از منظر پزشکی
مقاله ی جالبی است. رویکرد اسلامی و غربی در زمینه تعارض منافع را مقایسه می کند.

چکیده:

In Western literatures, “conflict” is a general term that refers to discord between two or more entities. In Islamic jurisprudence, however, in addition to the term “conflict” (Taāruz), there is another term which is called tazāhum. The two terms, however, have different definitions. Conflict between two concepts, for instance, indicates that one is right and the other is wrong, while tazāhum does not necessarily have to be between right and wrong, and may appear between two equally right concepts. Moreover, conflict exists on a legislative level, while tazāhum is a matter of obedience and adherence, meaning that in practice, both sides cannot continue to coexist. Conflict of interest is a known term in Western literatures, and according to D.F. Thompson, it refers to a situation where professional judgment regarding a primary interest is improperly and unjustifiably influenced by a secondary interest. Taking into account Thompson’s definition and the distinction between “conflict” (Taāruz) and “tazāhum”, the English term “conflict of interest” translates to “tazāhum of interest” in Islamic jurisprudence as it refers to a person’s action without reflecting right or wrong, and simply concerns priority of one interest over another. The resolution to tazāhum in Islamic jurisprudence lies in two principles: the principle of significance and the principle of choice. For instance, in case of conflict (the Western term) or tazāhum (the Islamic term) between the interests of patient and physician, the patient’s interest should be the main concern based on the principle of significance. Although Western literatures propose methods such as disclosure or prohibition in order to resolve conflict of interest, the foundation for these solutions seems to have been the principle of significance

لینک مقاله:

4 پسندیده

در موضوع نکاح، مسئله ای هست که مستقیما برخاسته از تعارض منافع حکم شده که عبارت است از موقعیتی که فردی را برای به نکاح درآوردن دختری وکیل نمایند. در این حالت وکیل نمی تواند دختر را به نکاح خود درآورد مگر آن که موکل به این اختیار تصریح کند. مبنای حکم ممنوعیت نکاح دختر با وکیل دقیقا منبعث از موقعیت تعارض منافعی است که پیش می آید و در فقه به درستی و ظرافت به این موضوع توجه شده .

5 پسندیده

این روایت، از منظر طراحی سازوکار و مدیریت تعارض منافع (با رویکرد تغییر زمین بازی) خیلی قابل توجه است:

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن سليمان بن جعفر الجعفري قال: كنت مع الرضا (عليه السلام) في بعض الحاجة فأردت أن أنصرف إلى منزلي فقال لي: انصرف معي فبت عندي الليلة فانطلقت معه فدخل إلى داره مع المعتب فنظر إلى غلمانه يعملون بالطين أواري الدواب وغير ذلك وإذا معهم أسود ليس منهم فقال: ما هذا الرجل معكم؟ فقالوا: يعاوننا ونعطيه شيئا، قال: قاطعتموه على اجرته؟ فقالوا: لا هو يرضى منا بما نعطيه فأقبل عليهم يضربهم بالسوط وغضب لذلك غضبا شديدا، فقلت: جعلت فداك لم تدخل على نفسك؟ فقال: إني قد نهيتهم عن مثل هذا غير مرة أن يعمل معهم أحد حتى يقاطعوه أجرته، واعلم أنه مامن أحد يعمل لك شيئا بغير مقاطعة ثم زدته لذلك الشئ ثلاثة أضعاف على اجرته إلا ظن أنك قد نقصته اجرته وإذا قاطعته ثم أعطيته اجرته حمدك على الوفاء فإن زدته حبة عرف ذلك لك ورأي أنك قد زدته. (الکافی، ج 5، ص 288)

سليمان بن جعفر جعفرى گويد: براى انجام كارى خدمت امام رضا عليه السّلام بودم، پس از آن خواستم به منزلم برگردم، كه به من فرمود: همراه من بيا، و امشب در خانۀ من باش. من همراه آن حضرت رفتم و همراه معتّب وارد خانه شدم، آن حضرت به غلامان خود نگريست كه با گل كارى مى‌كردند و به چهارپايان رسيدگى مى‌كردند، و كارهاى ديگر. و غلام سياهى (كه جزو غلامان آن حضرت نبود) نيز با آنان بود.
حضرت پرسيدند: اين مرد كيست كه با شماست‌؟
عرض كردند: ما را يارى مى‌دهد، و به او مزدى مى‌پردازيم.
فرمود: در مورد اجرتش با او توافق كرده‌ايد؟
حضرت (با حالتى) پيش آمد كه (خواست) آنها را با تازيانه بزند و براى اين كار، به شدّت خشمگين شد!
عرض كردم: قربانت گردم! چرا خودتان را ناراحت مى‌كنید؟!
فرمود: واقعيت آن است كه من بارها آنها را از چنين كارى بازداشته بودم، كه كسى پيش از آن‌كه در مورد مزدش با او توافق كرده باشند برايشان كار كند. بدان! هركسى كه بدون توافق بر سر مزدش برايت كار كند اگر سه برابر بيش از مزد (واقعى‌اش) به او بپردازى، باز هم گمان مى‌كند كه مزدش را كم پرداخته‌اى، ولى اگر حق الزحمه را با او تعیین كنى و همان مقدار را به او بپردازى تو را به خاطر پرداخت آن ستايش مى‌كند، و اگر حتى يك دانه، به او افزون‌تر بپردازى، آن را لطفی از جانب تو مى‌داند و چنين مى‌پندارد كه به او بيش از حقش داده‌ای.

2 پسندیده

در باب مبانی تعارض منافع

2 پسندیده

امام علی (عليه السلام) فرمودند: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلاَ يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.
كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را ملامت كند كه به او سوء ظن پيدا مى كند (بلكه بايد خود را سرزنش كند كه اسباب سوء ظن را فراهم كرده است).

https://www.yjc.ir/fa/news/6258611/شرح-و-تفسير-حکمت-159-نهج-البلاغه

1 پسندیده

خیلی عالیه
لزوم پرداختن به تعارض منافع ادراک شده را کاملا توجیه میکنه

1 پسندیده

این مقاله رو مطالعه کردم، خلاصه مقاله رو اینجا مطرح میکنم:

  • تعاریف تعارض و تزاحم در اصول فقه اسلامی

الف. تعارض: یعنی این که مضمون (مدلول) دو یا چند دلیل لفظى –مانند دو روایت- با یکدیگر تنافی داشته باشند؛ به این معنا که مضمون هریک نفى مدلول و مضمون دیگرى نماید، به‌ گونه ‌اى که عرف، در نگاه اولیه جمع میان آن دو را امکان‌ پذیر نداند.

ب. تزاحم: یعنی ناسازگاری و تمانع دو حکم که ناشی از قدرت نداشتن مکلّف بر انجام آن دو باشد. به دیگر سخن؛ تزاحم در جایی است که مکلّف در مقام امتثال (انجام تکلیف) نمی تواند بین دو حکم شرعی جمع نماید.

یکی از تفاوت های میان این دو آن است که، تعارض مربوط به مقام تشریع و قانون‌ گذاری است، اما تزاحم، مربوط به مقام امتثال و انجام تکلیف است؛ یعنی اگر انجام دو تکلیف در زمان و مکان واحد، ممکن نباشد، تزاحم وجود دارد.

  • معنای Conflict در ادبیات غربی: عدم تناسب میان دو یا چند نظر، اصول یا منافع

  • بدین طریق معنای معادل تعارض در زبان انگلیسی در ادبیات دینی “تزاحم” است.
    استدلالهای مطرح شده برای معادل سازی تزاحم منافع با تعارض منافع به معنای غربی:

  1. در تعارض منافع با دوم حکم متعارض طرف هستیم تا دو دلالت متعارض، برای مثال دکتری که آزمایشی غیر ضروری را برای بیمار خود تجویز میکند، منافع دکتر (منافع مالی) با منافع بیمار نمیتواند در یک زمان جمع‌شوند واین نمونه‌ای از تزاحم است.
  2. بر اساس تعریف تامپسون از تعارض منافع دو نوع از منافع اولیه و ثانویه وجود دارد. در مثال پزشک و بیمار، تعارض آنها از جنس تعارض میان قوانین موجود نیست بلکه تعارض در سطح اجرایی و عملی است لذا از نوع تزاحم است
  3. در تعاریف غربی از تعارض منافع بحث بروی خطا یا درست بودن دو نفع نیست بلکه ممکن است است که یکی از منافع به خطا منجر گردد. در مثال دکتر و پزشک نمیتوان گفت که کار دکتر کار اشتباه و غیر قانونی‌ای بوده است بلکه میتوان گفت که به اهمیت منافع بیمار نیست، پس هردو در نهایت درست هستند و این همان چیزی است که در تزاحم مطرح است.
  • راه حل دینی برای برطرف کردن تزاحمات دو اصل الاهم فی الاهم و اصل تخییر است:
    قاعده اهم و مهم یا قانون اهمیت، به معنای تقدم حکم مهم‌تر در جایی است که بین دو حکم (مهم و مهم‌تر) تزاحم وجود دارد. بنابراین، هرگاه بین دو واجب تزاحم باشد، در مقام رفع تزاحم، در صورتی که یکی اهمیت بیشتری داشته باشد، مقدم می‌گردد و در صورت تساوی، مکلف در امتثال هر یک از آن دو مخیر است، مثل آن که دو نفر در حال غرق شدن باشند و مکلف فقط قادر به نجات یکی از آنان باشد، حال در صورتی که یکی از دو نفر، پدر نجات دهنده و دیگری فردی بیگانه باشد، نجات پدر مقدم است؛ ولی هر گاه هر دو بیگانه باشند، وی در نجات دادن هر یک از آنها مخیّر است. این راه حل را، قاعده تقدم اهم بر مهم می‌گویند.

  • تعریف تعارض منافع در ادبیات غربی: تامپسون: هنگامی که منافع اولیه با منافع ثانویه نظیر منافع مادی با یکدیگر در تعارض قرار گیرند. تعارض منافع نتیجه تعارض میان منافع و مسئولیتهاست که منجر به رفتاری برخلاف آنچه که از فرد انتظار می‌رود می‌شود.

  • نمونه‌های دیگر از تعارض منافع در ادبیات غربی:
    تعارض وظایف
    تعارض در تعهدات
    تعارض در طرفداری (Conflict of Bias)

  • راه حل‌های مدیریت تعارض منافع در ادبیات غربی
    خارج شدن یا جایگزینی (Recusal or substitution)
    آشکار سازی (Disclusure)
    ممانعت (Prohibition)
    پرهیز (Avoidance)

  • نتیجه:
    مشخص می‌شود که راه‌حلی که توسط فقه اسلامی ارائه می‌گردد (اصل الاهم فی الاهم و اصل تخییر) می‌تواند انواعی از تعارض منافع‌های مطرح شده در ادبیات غربی را حداقل در سطح فردی حل کند. در سطح اجتماعی واضح است که احکام اسلامی همیشه منافع جامعه را بر منافع فردی ترجیح داده است لذا در این مرحله نیز راه حل اسلامی قابل اجراست.

1 پسندیده

نقد این مقاله:
شاید مهمترین مساله در این مقاله عدم فهم درست تعارض منافع است. براحتی نمیتوان تعارض منافع را معادل تزاحم منافع در ادبیات اسلامی دانست. اگر تعارض منافع را تعارض عالی با دانی دانست، تزاحم منافع دیگر برابر با تعارض منافع نیست. تزاحم در رابطه با مسئله‌ای است که درباره غلط یا درست بودن آن شکی وجود ندارد. برای مثال نجات جان مومن یک امر واجب و حتمی است حال در عرصه‌ی عمل تزاحم ایجاد میشود که از بین دو نفر کدام یک را نجات دهد چراکه توانایی نجات هر دو نفر را ندارد. اما در عرصه‌ی تعارض منافع اتفاق نظر وجود دارد که نفع دانی نفعی پست است که باید بر خلاف جهت آن و در جهت نفع عالی عمل نمود.

با تشکر از آقای مرتب
حکم تعارض منافع به معنای تضاد عملی یک نفع عالی و دانی در اسلام مشخص است و احتمالا مکروه یا حرام است.
همچنان که آقای مرتب هم اشاره کردن بحث تزاحم بین دو کار خیر و خوب (خیر الخیرین) ایجاد می شود.
نکته بنده این است که بحث تعارض منافع به معنای اراده شده را باید در سیره ائمه دنبال کرد و آنجاست که چه خود ائمه و چه یاران و کارگزارن بین دو کار قرار می گیرند.
1- کار و سنت اشتباه با کار درست و اسلامی، مثال: حضرت امیر المومنین بین گرفتن حق حکومت با حفظ اصل اسلام و امت اسلامی(کار درست) دارای تعارض منافع شده است و دومی را انتخاب می کند.
مثال دیگر: در جنگ صفین درباره اتراق کردن بین حضرت امیر و بعضی از یاران نزدیکش اختلافی ایجاد شد، حضرت با یقین به اینکه کار آنها اشتباه هست، تن به آن داد.

البته می دانیم ائمه خود دارای نفع دانی نیستند و معصوم اند ولی بین نفع دانی یا جهل یاران و نفع عالی و مصلحت جامعه اسلامی به دشت دچار تعارض منافع شده اند و بحث تزاحم را پیاده سازی کرده اند.

2 پسندیده

بیان بحثی که دکتر خندان سال گذشته در جلسه همفکری مبانی شفافیت گفتند. چون به مدیریت تعارض منافع و پیشگیری از فساد مربوط میشود اینجا ذکر میکنم اما میشود ذیل مبانی شفافیت هم بیان کرد(البته این ادبیات بنده است و مضمون را دکتر فرمودند بنابراین در عبارت اگر جایی دارای اشکال بود به بنده برمیگردد):

سوره مبارکه احزاب آیه 30

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ( 30 ) احزاب - الآية 30

ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است.

حال سوال اینجاست که ارتباط این آیه با شفافیت و تعارض منافع در چیست؟

به عبارتی می‌توان گفت این عذاب مضاعف برای همسران پیامبر احتمال زیاد به دلیل ارتباطی است که این خانم‌ها با پیامبر دارند. یعنی چون این افراد نسبتی نزدیکی با پیامبر دارند که جامعه هم این را می‌داند برای همین گناه آن‌ها عذاب مضاعف دارد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که گویی آن‌ها فساد و گناه بزرگ تری مرتکب شده اند که از جانب خدای متعال مستحق عذاب بیشتری هستند.
وقتی فساد یا خطا و گناه آن‌ها دو چندان است پس می‌توان گفت که لزوم پیشگیری از فساد این افراد هم مضاعف است. یعنی مبارزه با فساد و پیشگیری از آن برای این افراد جامعه که نسبت نزدیکی با پیامبر دارند اهمیت بیشتری دارد شاید دلیل این امر را بتوان این گونه گفت که فساد آن‌ها تاثیر ناروای بیشتری روی جامعه میگذارد و پیامبر و نظام اسلامی را بدنام و بی‌آبرو میکند.

حال اگر بخواهیم با الگوگیری از این مسئله برای نظام اسلامی ایران، طرحی ارائه دهیم لازم است دلیلی که موجب حکم بالا شده است را در نظام کنونی کشور بررسی کرده و قاعده گذاری کنیم.

می‌شود این گونه نتیجه گرفت : مسئولین و مقامات دولتی هر چه جایگاه بالاتری داشته باشند، فساد و گناه خود و بستگان نزدیکشان اهمیت بیشتری دارد بنابراین لزوم پیشگیری از رخداد آن‌ها از اهمیت مضاعفی برخوردار است. پس نتیجه می‌شود مدیریت تعارض منافع در مورد آن‌ها از جمله شفافیت عملکردهایشان مهم‌تر است.

5 پسندیده

«تعارض منافع منشأ همه فسادهاست»
با شنیدن این جمله ذهنم رفت به سمت احادیث شبیه موارد ذیل:
1- إيّاك و حبّ‏ الدّنيا فإنّها أصل كلّ خطيئة.
2- حبّ‏ الدّنيا رأس كلّ خطيئة.
3- حبّ‏ الدّنيا رأس الفتن و أصل المحن.
4- حبّ‏ الدّنيا سبب الفتن.
5- سبب فساد العقل حبّ‏ الدّنيا.
6- ثمرة الأمل فساد العمل
7- سبب فساد اليقين، الطّمع.
8- سبب فساد العقل، الهوى.
9- سبب فساد الدّين، الهوى.

هوی، حب الدنیا و…منافع دانی ما هستند که شرط لازم تمام فساد ها هستند و وقتی اینها با شرط کافی یعنی جایگاه سازمانی و مسئولیت در دولت همراه شود فساد اداری بسیار محتمل خواهد شد.
طبق روایت وقتی چنین زمانه ای حاکم است و منافع دانی بر افراد استیلا دارد، حسن ظن و به تعبیر بنده برخورد اخلاقی کاری اشتباه و سبب ضرر و غرر است.

حضرت امیرالمومنین(ع): إذا استولى الفساد على الزّمان و أهله ثمّ أحسن الظّنّ رجل برجل فقد غرّ.
(ترجمه: زمانی که فساد بر زمان و اهل آن مستولی شد و در این حالت فردی به فرد دیگر حسن ظن داشته باشد حتما ضرر کرده و فریب می خورد)
این حدیث ناظر به حالتی که است که در یک سازمان یا مجموعه حاکمیتی فساد سیستمی حاکم باشد(اذا استلی الفساد) در این حالت جای هیچ مماشاتی نیست.

4 پسندیده

#تعارض_منافع_مثبت

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ ۚ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ](مجادله/12)

با توجه به واقعه صدقه دادن برای صحبت با پیامبر که در واقع یک تعارض منافعی را خداوند برای جلوگیری از اتلاف بی دلیل وقت پیامیر در اینجا ایجاد کرده است، می توان برداشت کرد که گاهی اوقات تعارض منافع نقش و کارکرد مثبتی دارد و می توان آن را #تعارض_منافع_مثبت عنوان داد.
به نظر می رسد که این تعارض منافع برای زمانی کارکرد دارد که یک مصلحت عالی و عمومی در تعارض با یک نفع دانی قرار می گیرد. این نوع تعارض منافع یک نفع دانی را در مقابل نفع دانی پیشین قرار می دهد تا آن را کنترل کند و در نهایت کمتر به مصلحت عالی و عمومی ضربه زده شود.

نفع دانی پیشین: حب الکلام و وقت گذراندن با پیامبر بدون دلیل و نیاز واقعی
نفع عالی و مصلحت عمومی: مدیریت زمان پیامبر و عدم اتلاف وقت شریف ایشان
نفع دانی جدید: حب المال و دادن صدقه

لذا تعارض منافعی بین دو نفع دانی جدید و پیشین ایجاد شده است تا نفع دانی پیشین مستقیم به نفع عمومی و عالی ضربه نزند.

4 پسندیده

(در توصیه به فرد) اگر فلاح و رستگاری اُخروی و سود دنیوی با هم تعارض پیدا کردند، ترجیح فلاح و رستگاری اُخروی بر سود دنیوی باید صورت بگیرد. این هم یکی از وظایف عملی هر انسانی است که معتقد به آن جهان‌بینی است. یعنی اگر در موردی پیش آمد که یک سود دنیوی در جهت هدف‌های اُخروی قرار نگرفت، تا آن‌جایی که ممکن است، انسان باید سعی کند این سود دنیوی را در جهت هدف‌های اُخروی قرار دهد. اگر یک جا با هم سازگار نبود، انسان یا بایستی از یک سود چشم بپوشد -چه سود مالی، چه سود قدرت و مقام و محبوبیت و…- یا بایستی گناهی را مرتکب شود که موجب وزر اُخروی است.

مقام معظم رهبری در دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام؛ 12/09/79

4 پسندیده

باقر انصاری، تدوین کننده ی لایحه مدیریت تعارض منافع در خدمات عمومی:
رگه‌هایی از تعارض منافع در منابع فقهی مثلاً در باب‌های قضا، شهادت و ارث وجود دارد.

مثلا اینکه قاضی نباید از طرفین محاکمه اجرت دریافت کند.
یا اینکه قاضی نباید گرسنه یا عصبانی باشد.
بزرگان از قدمای شیعه اضافه می‌نمایند که: قاضی نباید تشنه باشد یا فکرش مشغول امر تجارت یا ترس و اندوه ویا هر چیز دیگر باشد،[5](کتاب آیین قضاوت در اسلام)

5 پسندیده

قسمتی از نامه حضرت به مالک اشتر:

از خاندان‏ هاى پاكيزه و با تقوى، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى ‏تر، و آبرويشان محفوظتر، و طمع و روزى‏شان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است. سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى ‏كوشند، و با بى‏ نيازى، دست به اموال بيت المال نمى ‏زنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند. سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن، و جاسوسانى راستگو، و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان، سبب امانت دارى، و مهربانى با رعيّت خواهد بود. و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن، و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن، و آنچه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتكار بشمار، و طوق بد نامى به گردنش بيفكن.

چند نکته:
1- در مدیریت تعارض منافع نقطه بهینه اتمام حجت بر اشخاص است. حضرت می فرماید حقوق خوب بده تا حجتی برای فساد نداشته باشند؛ به عبارتی نمی تواند گفت فرد در هر شرایط نباید فساد کند بلکه یک اتمام حجت عرفی( نه شرعی) در هر موقعیت باید صورت گرفته باشد.
توضیح نکته اول:
نکته اول بنده ناظر به این موضوع است که حضرت مدیریت تعارض منافع را با استفاده از واژه حجت توضیح می دهند.
مثلا اگر ما فردی را که فقیر هست در معرض امضای طلایی قرار بدهیم و فساد کند، این فساد تقصیر حکومت هم هست چون حجت بر آن فرد به نظر هنوز تمام نیست. یا مثلا فرد در جایگاه تعارض د-و قرار بگیرد و فساد کند، هرچند او مجرم است ولی قسمتی از جرم هم به حکومت باز می گردد که زمینه چنین فسادی را فراهم کرده است.

من از بحث حجت این را می فهم که وقتی شیب به سمت صلاح باشد و تو فساد کنی بیشتر مسئول هستی تا زمانی که شیب به سمت فساد است و فساد کنی(فتأمل).

2- تحفظ من الاعوان(نظارت بر کارگزاران) یک وظیفه حاکمیتی است و این قضیه به نظر منافاتی با اینکه کارگزاران با تقوی انتخاب شده باشند ندارد.
3- نظارت دو ثمره دارد یکی امانت داری است و دیگر رضایت عامه. امانت داری به نظر نقطه مقابل فساد است. فساد نوعی خیانت در امانت است؛ خیانت به آن اعتماد و قدرت سازمانی که هردو امانت اند.

2 پسندیده

مثال خیلی جالبی بود
اما این رو میشه هزینه دار کردن رفتار هم درنظر گرفت بدون اینکه تعارض منافعی رخ بده.
بلاتشبیه، شما به لباس نیاز دارید، پس پول خرج می‌کنید (از دست دادن یک نفع) و لباس می‌خرید (به دست آوردن یک نفع دیگر که بالاتر است چون نیاز شما را پاسخ می‌دهد). آیا در این حالت تعارض منافعی رخ داده است؟
خیر. شما هزینه تامین نیازتان را داده‌اید.

در مورد مثالی هم که شما زده‌اید می‌توان اینطور مطرح کرد که خداوند نجوا با پیامبر را هزینه دار کرده است. لذا نجوا کردن با پیامبر و پرداخت هزینه یا نجوا نکردن با پیامبر بدون پرداخت هزینه (انتخاب هر کدوم از منافع ذکر شده در مثال شما) هیچکدام فساد نیست.

اما خداوند با اقتصادی کردن این موضوع جلوی تقاضاهای بی‌جای یا سوءاستفاده از اخلاق پیامبر را گرفت.

3 پسندیده

چند نکته به ذهنم رسید که احساس می کنم به بحث کمک می کنه:

1-تعارض منافع در تعریف عامش اگر نگوییم تمام، اکثر کنش های انسان را در بر می گیرد. ولی به نظر می رسد موضع بحث ما تعارض منافع های اداری/سیاسی(حاکمیتی) است، برای همین همیشه باید یک نفع عالی حاکمیتی و عمومی(public) در میان باشد.
2- اگر یک نفع دانی شخصی در مقابل نفع عالی حاکمیتی قرار گیرد؛ تعارض منافع منفی ایجاد شده است که می تواند منجر به فساد یا ناکارآمدی شود و وظیفه حاکمیت رفع یا دفع آن است.
3-وقتی دو نفع دانی در تقابل همدیگر قرار گرفتند و نتیجه این تقابل محافظت از نفع عالی حاکمیتی باشد تعارض منافع مثبت است. حال چه این تقابل دو نفع دانی طبیعی شکل گرفته باشد یا با برنامه از طرف دولت.
4- در مثال لباس تعارض منافع بین دو نفع دانی رخ داده است ولی تعارض منافع حاکمیتی نیست از محل بحث ما خارج است.
5- هزینه دار کردن رفتار اگر ناشی از تعارض منافع نباشد، جواب نمی دهد. یعنی وقتی خوب رفتارهای رو هزینه دار می کنیم که تعارض منافع رو خوب فهمیده باشیم. به عبارتی تعویض واژه موجب تغییر موضع نظری نمی شود.
6- همه تعارض منافع مثبت را نمی توان هزینه دار کردن نامید. اولا شاید تعارض منافع بین دو نفعی باشد که غیر پولی اند. و ثانیا شاید تعارض منافع به صورت طبیعی رخ داده باشد مثل خرید لباس.

1 پسندیده