[تعمدا خالی]
به طور کلی این صفحه و به طور خاص مطلب زیر از شهید مطهری در این رابطه دلالتهایی دارد:
سیستم خوب یا انسان خوب! مساله کدام است؟!
نویسنده: غلامرضا مصدق / نشر: گاهنامه مدیر
چرا بجای تمرکز بر گزینش انسان های خوب، باید بر ایجاد سیستم های خوب همت گماشت؟
تحویلدار بانك از نظر سلسله مراتب سازمانی بانک در پایینترین رتبه قرار دارد. تقریباً تمامی دریافت و پرداختهای بانک توسط تحویلدار انجام میشود. به عبارتی، پولهای بانک در اختیار تحویلدار است.
آیا تا بحال شنیدهاید تحویلداری پولهای بانکی را اختلاس کرده باشد؟
قطعاً خیر.
آیا هزاران هزار تحویلدار بانك شاغل و بازنشسته همگی انسانهای پرهیزکار و امانتداری بوده و هستند که حتی یک مورد خیانت در امانت از اینهمه آدم تا بحال مشاهده نشده؟
خیر. همگی انسانهای معمولی هستند، نمازخوان-نماز نخوان، اخلاقمدار-بیاخلاق، انساندوست-بیتفاوت، … .
در این لشگر چند ده هزار نفری همه جور آدم وجود دارد. اما علیرغم اینهمه تفاوت، همگی در یک ویژگی مشترک هستند:
هیچکدام حتی با وجود نیاز شدید به پول و تنگدستی هرگز به پول زیادی که همواره در اختیارشان است خیانت نمیکنند.
بانکها و بسیاری از سازمانهای مشابه به جای اتکا به ویژگیهای اخلاقی پرسنل خود، با طراحی و اجرای سیستمهای کنترلی کارآمد، نظارتهای فرآیندی عملی و کم هزینه، از انسانهای معمولی، کارمندانی درستکار و کارآمد میسازند.
حال فرض كنید بانکها بجای اتکا به سیستم کنترلی دریافت و پرداخت تحویلداران، بر گزینش و بکارگیری انسانهای خوب تمرکز میکردند. خدا میداند الان بانکها چند هزار پرونده تخلف و تعدی تحویلدار داشتند؟
اگر انتقادات از ناکارآمدی و فساد گسترده نظام اداری را در رسانهها و خطابهها دنبال کنیم اکثر منتقدین، بکار نگرفتن انسانهای خوب و عدم نظارت کافی را دلیل اصلی ناکارآمدی و فساد نظام اداری میدانند.
یعنی همان اشتباهی که مسئولین ما به سهو و یا عمد مرتکب میشوند. متاسفانه، اکثر منتقدین هم به سهو مرتکب اشتباه در تشخیص درد میشوند.
همانگونه که بسیاری از مدیران سازمانها بجای طراحی یک سیستم و ساختار خودکنترل، همیشه نگران این هستند که چه کسی باید بر عملکرد کارکنان نظارت کند؟
پاسخ: هیچکس؛ چون این خود ساختار است که بصورت فرآیندی باید مراقب خودش باشد.
اولا در هیچ جای دنیا نظام اداری كارآمد و عاری از فساد مبتنی بر انسانهای خوب مشاهده نشده که ما دومی آن باشیم.
ثانیاً، چرا به جای سیستمهای خود کنترل به نظامهای متکی بر انسانهای خوب اتکا کنیم که برای مانع شدن از لغزش آنها سیستمهای عریض و طویل و پرهزینه نظارتی ایجاد کنیم!؟
الان به همان اندازه که نظام اداری ما ناکارآمد و فاسد است، سازمانهای نظارتی هم به درجاتی دچار این بلیه هستند.
بعید است كشوری در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه ایران ساختارها و تشکیلات نظارتی داشته باشد!
سیستمهای خوب انسان های بد را هم به درستكاری وا میدارند و آدمهای خوب در سیستمهای بد دچار لغزش میشوند…
آدمهای خوب، منجی شرایط فعلی هستند یا ساختارها، فرآیندها و نظامات سیاسی اجتماعی خوب؟
چهل سال است منتظریم تا نفر بعدی بیاید و کار را درست کند و همه فکر و ذکرمان این شده که تعهد و تخصص افراد را در ترازو بگذاریم و با هم بحث کنیم که کدام یک بر دیگری اولویت دارد و به کدام باید رای داد و به دیگری نه!
اما کمتر به این موضوع دقت کردیم که «اهمیت زعمای صالح فقط از نظر طرز تفکری است که در مورد اصلاح و بهبود و تغییر سازمانهای اجتماعی دارند، و اما زعمای صالحی که طرز تفکرشان در اساس و تشکیلات با ناصالحها یکی است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقی و شخصی است و بناست همگی در یک قالب کار کنند، اثر وجودیشان با ناصالحها آنقدر زیاد نیست.» (از کتاب ده گفتار شهید مطهری)
فرض کنید دو راننده ماشین را؛ یکی قانون مدار و دیگری قانونشکن، قصد سفر از تهران به سمت قم را دارند. راننده قانونشکن با سرعت 160کیلومتر بر ساعت رانندگی میکند و مدام سبقت میگیرد و لایی میکشد. راننده قانونمدار اما با سرعت مجاز و در چارچوب قوانین رانندگی میکند.
میدانیم که دو جاده از تهران به سمت قم وجود دارد؛ جاده اتوبان که روشنایی خوب، آسفالت سالم، و چهار لاین برای رانندگی دارد، و جاده قدیم که آسفالت خراب، پیخ و خمهای خطرناک و جاده تنگ و تک لاینی دارد.
بسیار خوب؛ حال خود شما قضاوت کنید: احتمال اینکه همین راننده قانونگریز در اتوبان تصادف کند بیشتر است یا احتمال اینکه راننده قانونمدار در جاده قدیم؟
من فکر میکنم راننده قانونگریز با همه مختصاتی که گفتیم، وقتی در اتوبان رانندگی میکند، به خاطر بستر خوبی که فراهم شده، به مراتب احتمال تصادف کمتری دارد تا راننده قانونمداری که در جاده خراب قدیم رانندگی میکند؛ چراکه به فرض اینکه خود او هم درست رانندگی کند، باز به خاطر شرایط بد جادهای احتمال تصادف بسیار بالاست.
مثال بالا دقیقا شرح حال حکمرانی ماست: به دنبال انتخاب آدمهای خوب هستیم (که باید هم باشیم) اما حواسمان نیست که جادههای خراب حکمرانی، آدمهای خوب را از جاده منحرف و برای آدمهای بد هم فرصت سوءاستفاده بیشتری را فراهم میکنند.
آدمهایی برای امروز حکمرانی جامعه ما مناسب هستند که در کنار تعهد و تخصص و حتی مهمتر از ایندو، به این فهم و شعور رسیدهاند که باید فرآیندها، ساختارها و نظامات سیاسی اجتماعی را اصلاح و ارتقا دهند.
@IR0BR
دقیقا احسنت
چند گزاره در باب ساختارها / افراد
(صرفا از باب مستندشدن اینجا درج میکنم تا در آینده تدوین و تکمیل شوند)
-
مبانی دینی: مطلب شهید مطهری (در بالا)
-
مثالهایی از اینکه ساختارهای نادرست چطور سیستم را فاسد میکنند:
- در باب استخدام: متأسفانه دو موضوع امنیت شغلی را با امنیت مالی را با هم خلط کردیم و اینطور سیستم را فاسد کردیم: امنیت مالی خوب و لازم است (با ظرافتهای آن)، اما امنیت شغلی اصولا خوب نیست. ما به جای آنکه برای افراد امنیت مالی ایجاد کنیم (مثلا بیمه بیکاری، شبیه به بیمه بازنشستگی)، برای افراد امنیتی به نام استخدام ایجاد کردیم. استخدام تضمین 30 سال حقوقبگیری نیست، بلکه تضمین 60 سال حقوقبگیری است (با بازنشستگی)
- در باب افزایش حقوق و مزایا: الان در سیستمهای دولتی، مهمترین مکانیزم افزایش حقوق و مزایا، بالاتر رفتن در سلسله مراتب اداری است. این قاعده سبب میشود که رفتارهای سیاسی (انطباق و چاپلوسی، ارتباطگیری و حمایتگری، زیرآبزنی و رقابتهای ناسالم، یارگیری و تحزب منفی، …) در سازمانهای اداری بازتولید شود. در حالی که باید بشود در کار خود عمیق شد. یعنی یک کارشناس در پایینترین سطح اداری، در سطوح عملکرد عالی باید بتواند حتی از بالاترین سطح مدیریتی سازمان هم بیشتر حقوق بگیرد.
- در باب حکمرانی شرکتی: الان انگیزه شرکتهای دولتی برای سودآوری چیه؟ وقتی سقف حقوق مدیران مشخصه، وقتی انتصابها با دستور وزیر یا دستگاهه، وقتی پروژهها از سوی دستگاه تحمیل میشه، وقتی پاداشها متناسب با عملکرد نیست، … در واقع عمده مکانیزمهای اصلی مدیریت و انگیزهای رفتارهای سالم از کار افتاده است.
-
به نظرم یکی از مهمترین کجفهمیها در حکمرانی کشور، فقدان نگاه راهبردی به ارزش ساختارهاست. این موضوع اساس و ریشه انبوهی از چالشهای حکمرانی در کشور ماست. مانند ریشه آن شجره است که چون بنیانش نادرست است، حکمرانی ما را «ما لها من قرار» کرده است.
-
تأکید که هر دو موضوع لازم هستند، مانند دو بال یک پرنده. لازم است هر دو قوی و هماهنگ فعالیت کنند تا پرواز اتفاق بیفتد.
اما الان در کشور ما بال ساختار خیلی ضعیفتر است. لذا ما به آن توجه بیشتری میکنیم. البته میتوان استدلال کرد که اساسا ساختارها مهمتر از افراد هستند. -
یکی از مهمترین دلایل غفلت ما از نقش ساختارها، تاریخ کشور ماست. ما تجربه حکومتداری و کارهای تشکیلاتی بسیار ضعیفی داریم. سازهها در کشور ما همگی مبتنی بر افراد و مبتنی روابط بیناشخصی هستند. لذا تجربه حکومتداری ما نیز بر همان بنیانهای فرهنگی-تجربی-تاریخی بازتولید میشود.
-
ساختار ناکارآمد و فاسد عموم افراد کارآمد و سالم را مثل خود میکند. اندکی از افراد دوام میآورند. بخش عمده یا تدریجا منطبق میشوند و یا از سیستم خارج میشوند.
برخی سوالات:
-
متناسب با این منطق فکری، انگارههای فکری رایج نادرست کدامند؟
- رشد کشور منحصراً نیازمند افراد سالم است.
- دوگانه تعهد و تخصص ناقص است. یک ضلع سومی دارد به نام ساختار (دوگان موجود باعث میشود صرفاً روی نقش بازیگران تمرکز کنیم)
-
فواید و اثرات این نگاه چطور خود را نشان میدهد؟
- الف. توجه ویژه به حکمرانی میکنیم. مثلا حکمرانی شرکتی / حکمرانی حل مسئله / یا حکمرانی قانونگذاری
- ب. در مبارزه با فساد، نقش پیشگیری ساختاری، بطور خاص شفافیت، مدیریت تعارض منافع، سنجش ریسک فساد فوقالعاده مهم میشود.
مبنای طراحی در نظر گرفتن بدترین حالت ممکن است، نه بهترین حالت ممکن
نویسنده: محمد جلال
میدانیم که سرعت تردد و روان بودن ترافیک در یک اتوبان را باریکترین بخش آن اتوبان رقم میزند. یعنی اگر کیلومترها اتوبان عریض وجود داشته باشد و تنها در چند متر عرض آن اتوبان کاهش یابد، کمعرضترین بخش اتوبان روانی ترافیک را تعیین میکند. با همین منطق مصطلح است و گفته میشود که «قدرت یک زنجیر را ضعیفترین حلقه آن تعیین میکند.» یعنی اگر 99 حلقه از یک زنجیر، بسیار محکم باشند و تنها 1 حلقه ضعیف در بین آنها وجود داشته باشد، ما برای استفاده از آن زنجیر مطمئن هستیم که نباید بر روی استحکام حلقههای محکمتر حساب کنیم و استحکام حلقه ضعیف را مبنای کار خود قرار میدهیم.
مهندسی و ساخت ساختمان هم از این منطق پیروی میکند. یعنی برای ساخت ساختمان چون در اغلب اوقات زلزله نداریم و ممکن است هر چند ده سال یکبار یک زلزله اتفاق بیفتد، نتیجه نمیگیریم که از مصالح ضعیف جهت ارزان شدن ساختمان استفاده کنیم. لذا به طور ناخودآگاه مبنا را بر امکان وقوع یک زلزله قوی میگذاریم و ساختمان را مهندسی مستحکم کرده و میسازیم.
وقتی یک نفر درب خودرو، مغازه و منزل خود را قفل میکند، قطعا مطمئن است که اکثر مردم حتی اگر امکان دستبرد هم داشته باشند به فکر سرقت نمیافتند، اما امکان حضور تنها یک نفر که در این جمع متکثر، ممکن است انگیزه سرقت داشته باشد، دلیل محکم و کافی است که هزینه کنیم و امنیت اموال خود را در مقابل سرقت افزایش دهیم.
طراحی قواعد و قوانین در جامعه نیز باید از این رویکرد عقلایی بهرهبرداری نماید. در واقع نمیتوانیم استدلال کنیم که:
- «چون اغلب افراد بهره کافی از نعمت عقل، وجدان و دین بردهاند، باید ویژگی اکثریت مردم را مبنای قاعدهگذاری در جامعه قرار دهیم و قوانین را به توصیه شبیه نماییم و ملاحظات الزامآور را از آن حذف کنیم.»
بلکه مبنای تدوین قواعد و قوانین در یک کشور، باید این باشد:
- «محتمل بودن حضور افراد بیوجدان، بیایمان و باهوشی که صرفا به دنبال منافع شخصی خود هستند و هیچ انگیزهای برای پیگیری منافع مردم و حاکمیت ندارند، مگر اینکه لازمه تأمین منافع آنها ایجاد منفعت برای جامعه باشد.»
به عنوان مثال وقتی به مردم میگوییم جلوی درب خود را بعد از بارش برف پارو کنید تا مردم بتوانند راحت در پیادهروها تردد کنند؛ گرچه عدهای بابت اخلاق و وظیفه شهروندی خود ممکن است این کار را انجام دهند اما قاعده پارو کردن جلوی منزل عمومیت نمییابد. مگر اینکه فرض را بر این مبنا قرار دهیم که هیچ کسی انگیزه پارو کردن برف جلوی منزل خود را ندارد و یک ملاحظه الزامآور به قاعده فوق بیفزائیم. به عنوان مثال اگر بگوییم «هر خانوادهای که جلوی منزل خود را پارو نکند و در نتیجه عابری جلوی منزل آنها زمین بخورد، صاحبخانه موظف به تأمین کلیه هزینههای درمانی فرد مصدوم خواهد بود.» در چنین حالتی، افرادی که پارو کردن برف را وظیفه شهروندی خود میدانستند، چه این ضمانت اجرا وجود میداشت چه وجود نمیداشت، کار صحیح را انجام میدادند، اما به خاطر تعداد معدودی از افراد که با توصیه صرف، رفتار صحیح را از خود بروز نمیدهند؛ «جبران هزینه درمان توسط صاحبخانه» به عنوان یک تدبیر الزامآور به قاعده «پارو زدن برف جلوی درب منزل» اضافه شد و حالا میتوانیم تصور کنیم که اکثر افراد با قاعده «پارو زدن برف جلوی دربهای منزل» همکاری میکنند.
تحوّل را هم معنا کردیم؛ تحوّل یعنی نقاط مثبت را تقویت کنیم، نقاط منفی را به صفر برسانیم؛ این معنای تحوّل است. گاهی اوقات به صفر رساندن نقاط منفی مستلزم یک کار مهمّ تغییر سازمانی است؛ در سازمان باید تغییر داده بشود؛ گاهی در جهتگیریها باید تغییر داده بشود؛ موارد معدودی در آدمها باید تغییر داده بشود؛
رهبر انقلاب - به مناسبت هفتهی قوّهی قضائیّه - بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه - ۱۴۰۲/۰۴/۰۶